نويسنده: سيدرضا مؤدب




 

درباره ارزش، جايگاه و اعتبار تفسير تابعيان، اظهارنظرهاي متفاوتي شده است. گروهي هيچ يك از تفاسير آنان را ارزشمند ندانسته اند، برعكس، گروهي تمامي تفاسير منسوب به آنان را پذيرفته و كلام تفسيري آنان را معتبر مي دانند. (1) ليكن به نظر مي رسد، نظريه صحيح آن باشد كه درباره تفسير تابعيان مي بايست قايل به تفصيل شد و مناسب آن است كه تفسير هر كدام از آنها را جداگانه ارزيابي كنيم. بايد زندگي هريك از تابعيان كه اهل تفسير بوده و همين طور ويژگيهاي علمي و تقوايي هريك از مفسران تابعيان بررسي شود تا ارزش كلام تفسيري آنها مشخص شود. بديهي است كه اظهارنظر يكسان، درباره همه تابعيان، چه به صورت موافق و چه به صورت مخالفان، كاري محققانه نيست.
از طرفي، با توجه به ويژگيهاي تفسيري دوره تابعيان، مانند ورود اسرائيليات در كلام آنها، تفسير به رأي و پيدايش مذاهب مختلف، چگونه مي توان به قضاوت يكساني پرداخت و كلام همه را به طور يكسان در تفسير آيات، تأييد و يا رد كرد، خصوصاً با وجود مكتبهاي تفسيري در مدينه، مكه و عراق و تفاوت مبناي خاص هريك از آنها و با شيوه هاي متفاوت در تفسير چنين امري ممكن نيست.
پذيرش يا نپذيرفتن همه آنها، معقول نخواهد بود، حتي نمي توان درباره تمامي مفسران يك مكتب تفسيري هم، قضاوت يكساني داشت؛ مثلاً چگونه ممكن است كه مكتب تفسيري مكه را، با وجود مجاهد، كه درباره وي گفته شده از حرّيت رأي در تفسير برخوردار بوده، به طور كامل تأييد و يا بي ارزش دانست؟ يا چگونه ممكن است تفاسير مكتب عراق را به دليل اشتهار در تفسير به رأي و نظر، در تمامي موارد قبول و يا رد كرد؟ چه بسا در مواردي كلام تفسيري آنان، نپذيرفتني و در مواردي پذيرفتني باشد.
بايد به اين نكته نيز در ارزيابي تفسير تابعيان، توجه داشت كه حلقه بين پيروان تابعيان در تفسير و نسلهاي بعد از آنان، با تفسير صحابه و درواقع، با زمان رسول الله صلي الله عليه و‌آله، مفسران تابعيان هستند و اگر اين حلقه فاصل، به طور كامل مخدوش شود، در آن صورت، شناخت و معرفت كلام رسول الله صلي الله عليه و آله و صحابه در تفسير آيات چگونه ممكن خواهد بود؟ و اگر در تمام موارد، كلام تابعيان تأييد شود، تمام آنچه را نقل كرده اند، بايد پذيرفته شود، در حالي كه قطعاً در مواردي، گفتارهاي تفسيري آنان، مخالف قرآن و عقل سليم است؛ براي مثال نمي توان اسرائيليات را، كه به واسطه وهب بن منبه و ديگران نقل شده است، پذيرفت، همچنين نمي توان موارد مسلم از تفسير به رأي آنان را پذيرفت، چه بسا، تفاسير تابعيان در مواردي با يكديگر متعارض و ناسازگار باشد. در صورت پذيرفتني بودن همه، تعارض آنها چگونه حل خواهد شد؟ براي آگاهي بيشتر از نظريه موافقان و مخالفان، ديدگاه هركدام را بررسي خواهيم نمود:

ديدگاه نخست: عدم حجيت تفسير تابعيان

از احمد بن حنبل نقل كرده اند گروهي، مانند ابن عقيل و شعبه به عدم حجيت تفسير تابعيان معتقدند، از او چنين نقل شده است: « اقوال تابعيان حجت نيست، چطور تفسير آنها حجت خواهد بود؟! » (2) اين گروه بر نظريه خود، چنين استدلال مي كنند:

الف) عدم سماع تابعيان از پيامبر صلي الله عليه و آله:

تابعيان، گفتارهاي تفسيري را شخصاً از پيامبر صلي الله عليه و آله استماع نكرده اند، پس نمي توان كلام آنها را به پيامبر صلي الله عليه و آله نسبت داد، ولي صحابه چون خود از زبان پيامبر صلي الله عليه و آله شنيده اند، كلام تفسيري شان معتبر است و اگر هم براي تابعيان نقل كرده باشند، گفتاري با واسطه بوده و ارزش ندارد.

ب)‌ ناآگاهي بر اسباب نزول:

تابعيان از قراين و حالاتي كه قرآن در آن قراين و حالات نازل شده، آگاه نبوده اند، لذا قادر نيستند تفسير واقعي قرآن را بيان كنند. بنابراين، لازم است، شخص مفسر در تفسير از قراين، زمينه هاي صدور، حالات و اسباب نزول آگاه باشد. تابعيان نيز چون مانند برخي صحابه از چنين شواهد و قرايني به دورند، درواقع، علم به اسباب نزول ندارند و تفسير آنها بي ارزش است، لذا ممكن است به خطا رفته و به ظن و گمان خود عمل كنند.

ج) ثابت نشدن عدالت تابعيان:

عدالت تابعيان برخلاف صحابه، ثابت نشده و نصّي بر آن دلالت ندارد، لذا در كلام آنها، احتمال كذب وجود دارد و ثقه بودن آنان قطعي نيست.

د) نبود دليل بر ترجيح كلام تابعيان:

گروهي مانند ابوحنيفه معتقدند دليلي مبني بر ترجيح و تقديم كلام تابعيان بر تبع تابعيان و ديگران وجود ندارد. ذهبي نيز به نقل از ابوحنيفه، آورده است: هر روايتي از پيامبر صلي الله عليه و آله رسيده، براي ما ارزشمند و پذيرفتني است و هر آنچه از صحابه رسيده، بر پذيرش يا نپذيرفتن آنها مخيّريم ليكن هر آنچه از تابعيان رسيده، بر قبول آنها دليلي نداريم، زيرا آنان مانند ما رجال و شخصيتهايي بودند. (3)

بررسي ديدگاه عدم حجيت تفسير تابعيان

درباره ارزش كلام تابعيان، نظر صحيح خواهد آمد، ليكن با توجه به استدلالهاي مخالفان بر معتبر نبودن تفسير تابعيان و غيرقابل قبول بودن كلام آنها، بايد گفت:
اولاً، سماع در اعتبار قول تابعيان، شرط نيست، هرچند با حصول سماع، قول آنها امري مطلوب خواهد بود، ليكن ممكن است، فردي كلام شخصي را نشنيده باشد، ولي سخن او را يا به صورت مكتوب ديده و يا از رسانه و واسطه مطمئني شنيده باشد. اصل مهم در اعتبار سخن ديگران، وثاقت در نقل، بلوغ و عقل است. از طرفي، تنها سماع نمي تواند كافي باشد؛ زيرا ممكن است، شرط سماع، حاصل شده و مفسر از صحابه باشد، ولي عدالت و وثاقت او ثابت نشده و يا نفي شده باشد، و آن صحابي، كلام پيامبر صلي الله عليه و آله را پس از مقلوب و مجعول كردن، نقل كرده است. يا ممكن است سماع هم باشد و فردي كه شنيده كاذب هم نبوده، ولي حافظه دقيق و دقت كافي نداشته و مطالب تفسيري را ناقص دريافته و يا آنها را ناقص نقل كرده است.
ثانياً، بايد عنايت داشت كه گرچه آگاهي بر اسباب نزول، براي مفسران لازم بوده و بايد هر مفسري به شأن نزول آيات، عالم باشد اما اگر چنين علمي وجود نداشته باشد، طبعاً مفسر در تفسير آياتي كه داراي سبب نزول خاص بوده اند، دچار اشتباه مي شود. و اگر تابعي به واسطه اعتماد بر صحابي، از شأن نزول آيات مطلع شده باشد- كه در بيشتر موارد، صحابه بزرگي مانند ابن عباس، ابن مسعود و ابي بن كعب، اسباب نزول، قراين و شواهد نزول را براي تابعيان، تبيين كرده اند- ديگر چه دليلي براي بي اعتباري كلام تفسيري تابعي وجود خواهد داشت؟ آنها هم همانند صحابه بر اسباب نزول، مطلع شده اند.
ثالثاً، مخالفان حجيت تفسير تابعيان بر ثابت نشدن عدالت آنها، استناد كرده و معتقدند كه عدالت صحابه ثابت شده، ولي درباره تابعيان، چنين امري مسلم نيست. در بررسي كلام مذكور بايد به اين نكته دقت كرد كه اظهارنظر درباره عدالت و يا عدم عدالت تمامي تابعيان، كاري صحيح به نظر نمي رسد، و چنين قضاوت يكساني درباره عدالت صحابه نيز، محققانه نيست.
عدالت گروهي از تابعيان، مانند سعيد بن جبير، مجاهد، قتاده، عكرمه، زيد بن اسلم، ابان و كلبي مسلم است، اما تنصيصي بر عدالت گروه ديگر وجود ندارد. ضمن آنكه اظهارنظر درباره عدالت و وثاقت افراد، براي همه يكسان نيست؛ زيرا ممكن است عدالت شخصي نزد گروهي ثابت شده باشد و نزد گروهي ديگر، به عنوان فردي عادل به حساب نيايد.
چنين اعتقادي كه فرد به علت مصاحبت با پيامبر صلي الله عليه و آله از عدول و ثقات محسوب شود، درست به نظر نمي رسد! آيا جمعي بالغ بر هزاران نفر كه در بين آنان افراد متفاوتي از حيث اخلاقي، اعتقادي و رفتاري حضور داشته اند، عدالتشان به علت صحابي بودن، مسلم است؟! آيا كسي مثل ابوهريره كه محمود ابوريه (4) معتقد بوده حديث جعل مي كرده، عادل است؟ آيا وهب بن منبه، اگر صحابي پيامبر به شمار رود، عادل است؟
اثبات عدالت يا عدم عدالت اشخاص، اعم از صحابه، تابعيان و ديگران، داراي شرايطي است كه عالمان رجال بدان پرداخته اند و بايد بر كلام آنان اعتماد كرد، خواه از صحابه يا از تابعيان و يا از طبقات بعدي باشد. پس، اظهارنظر كلي درباره همه تابعيان، از حيث عادل بودن يا نبودن پذيرفتني نيست.
رابعاً، كلام ابوحنيفه درباره نبود دليل بر ترجيح كلام تابعيان نيز، به طور كلي صحيح به نظر نمي رسد، زيرا مقصود از حجيت كلام تابعيان، اقوال و آراي تفسيري مستند آنان از كلام صحابه است نه برداشتها و اجتهادهاي شخصي آنان كه ابوحنيفه احساس مي كند با آنان برابر است. هرچند اگر رأي و برداشتهاي خود آنان هم در نظر گرفته شود، چه بسا قول و تفسير آنان، به دليل تقدمشان به زمان صحابه و حيات رسول خدا صلي الله عليه و آله و اطلاع آنان از قرايني كه در دسترسشان بوده- و ديگران از آن اطلاعي نداشتند- از ارزش كافي در تفسير قرآن برخوردار باشد. (5)

ديدگاه دوم: حجيت تفسير تابعيان

بيشتر مفسران معتقدند كه تفسير تابعيان، باارزش و معتبر است، چون اقوالشان را از صحابه گرفته اند. سيوطي از مجاهد نقل مي كند: « قرآن ( و تفسير آن را ) سه بار بر ابن عباس عرضه داشتم و در نزد هر آيه توقف كرده و از چگونگي و شأن نزول آنها سؤال مي كردم. » (6)
تقراشي نقل مي كند: « بيشتر مفسران بر آن باورند كه گفتار و تفسير تابعي، ارزشمند بوده و بايد بر آن اعتماد كرد، زيرا تابعيان، بيشتر تفسيرشان را از صحابه گرفته اند. »(7) ذهبي هم معتقد است كه: « بيشتر مفسران، گفتار تفسيري تابعيان را در كتابهاي خود، با اعتماد بر آنان، روايت كرده اند. » (8)
ابن تيميه، در كتاب خود، فصلي را به واسطه سخنان تابعيان، به تفسير قرآن اختصاص داده و معتقد است: « اگر تفسير قرآن، در هنگام مقايسه آيات با يكديگر، در خود قرآن و در سنت پيامبر صلي الله عليه و آله يافت نشد و همين طور از كلام صحابه روشن نگرديد، بايد به كلام و تفسير تابعيان مراجعه كرد، همان طور كه گروه زيادي از مفسران بزرگ، چنين كرده اند، مانند مراجعه به تفسير مجاهد كه شخصيت مهمي در تفسير است. » (9) سيوطي نيز از ابن تيميه چنين نقل مي كند: « آگاه ترين مردم در تفسير، اهل مكه اند، زيرا آنان اصحاب ابن عباس هستند، مانند مجاهد، عطاء، عكرمه، سعيد بن جبير و طاووس. در كوفه نيز اصحاب ابن مسعود و نيز عالمان اهل مدينه آگاه در تفسيرند، مانند زيد بن اسلم. »(10)
ذهبي در ارزيابي تفسير تابعيان به حجيت قول آنان متمايل است و مي گويد: « قولِ تابعي در تفسير، اخذ كردني نيست، مگر اينكه از مواردي باشد كه تفسير به رأي محسوب نشود زيرا در اين صورت، اخذ قول تابعي واجب خواهد بود. » (11) ابن كثير نيز معتقد است: « هنگامي كه تفسير آيات، در قرآن، سنت و در قول صحابه، يافت نمي شد، بسياري از بزرگان به تفسير و سخنان تابعيان مراجعه مي كردند، مانند مجاهد كه در تفسير، محور مهمي است. » (12)

ديدگاه سوم: نظريه صحيح در حجيت تفسير تابعيان

چنان كه اشاره شد، درباره حجيت يا عدم حجيت تفسير تابعيان نمي توان يكسان قضاوت كرد زيرا تابعيان همه از شرايط يكساني در اعتبار و يا معتبر نبودن برخوردار نبوده اند. بعضي تقوا، رتبه علمي و فضايل بيشتري نسبت به بقيه داشته اند، برخي به لحاظ شرايط خاص، رأي و نظر شخصي خود را در تفسير آيات، پسنديده و جمعي از اين كار، رويگردان بوده اند. جمعي از شاگردان خاص صحابه بزرگ بوده و جمعي از چنين مزّيتي برخوردار نبوده اند. گروهي آنچنان در تفسير آيات، متبحّر بوده اند كه تفسيري تأليف نموده و همواره در بلاد خود حوزه هاي درسي تشكيل مي داده اند كه معصومين عليهم السلام نيز، آن را تأييد مي كرده اند. و جمعي چنين شرايطي را نداشته اند. جمعي در تفسير از اهل كتاب كمك گرفته و جمعي به لحاظ نهي پيامبر صلي الله عليه و آله از قبول اسرائيليات، از آن دوري جسته اند.
بدين سان، درباره ارزش تفسير تابعيان، مي توان گفت اگر هريك از آنان از عدالت و وثاقت برخوردار بوده و تفسير به رأي نكرده و در فهم قرآن داراي فضل و علم باشند، تفسيرشان معتبر و ارزشمند خواهد بود و الا بايد در تفسير منقول از آنان، تأمل كرد، اگر قراين و شواهدي بر صحت كلام تفسيري شان باشد، پذيرفته خواهد شد وگرنه، پذيرش سخن تفسيري آنها، مشكل خواهد بود. (13)
از مطالب گذشته روشن شد كه تفسير در دوران تابعيان، از اهميت ويژه اي برخوردار بوده، به گونه اي كه امروز شناخت تفسير تابعيان بر هر معرفت پژوه در حوزه تفسير، امري ضروري و لازم است.

پي‌نوشت‌ها:

1. ذهبي، التفسير و المفسرون، ج1، ص 128؛ معرفت، التفسير و المفسرون، ج1، ص 423.
2. زركشي، البرهان في علوم القرآن، ج2، ص 158؛ ابن تيميه، مقدمة في اصول التفسير، ص 28.
3. ذهبي، التفسير و المفسرون، ج1، ص 128.
4. ابوريه، اضواء علي السنة المحمديه، ص 103 و194.
5. معرفت، التفسير و المفسرون، ج1، ص 431.
6. سيوطي، الاتقان، ج4، ص 240.
7. تقراشي، مناهج المفسرين من العصر الاول الي العصر الحديث، ج1، ص 34.
8. ذهبي، التفسير و المفسرون، ج1، ص 128.
9. ابن تيميه، مقدمه في اصول التفسير، ص 102.
10. سيوطي، الاتقان، ج1، ص 240؛ طبقه التابعين.
11. ذهبي، التفسير و المفسرون، ج1، ص 128.
12. ابن كثير دمشقي، تفسير القرآن العظيم، ج1، ص 6.
13. معرفت، التفسير و المفسرون، ج1، ص 425 و 431.

منبع مقاله :
مؤدب، سيدرضا؛ (1392)، روشهاي تفسير قرآن، تهران: سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها(سمت)، چاپ اول