آشنايي با روش تفسير باطني ( كشفي )
تعريف روش تفسير باطني
روش تفسير باطني كه از آن به تفسير « رمزي » يا « اشاري » نيز ياد مي شود، عهده دار بيان باطن آيات قرآن و بيان معاني رمزي و اشاري آنهاست. چنين تفسيري مستند بر آموخته هاي ذوقي، عرفاني و مباني سير و سلوك است. در اين روش فهم و مراد الهي از طريق كشف و شهود به دست مي آيد و منبع اصلي تفسير، شهود و اشارات عرفاني است.اهميت تفسير باطني
عرفان، شعبه اي از فلسفه است كه حكمت نظري و عملي را به هم آميخته و راه شناخت و سلوك را از يافته هاي باطني به دست آورده است. مسلكي كه از ديرباز ( از دوران باستان ) به يادگار مانده است. شيخ شهاب الدين سهروردي، احياكننده و مروج حكمت اشراق، مكتب خود را بر ميراث فلاسفه و متفكران دوران باستان- از سرزمينهاي هند و ايران و بابل و مصر و يونان- بنا نهاده و بيشتر آنان را از متألهان و صاحبان ذوق و اهل سير و سلوك باطني مي داند. (1)از ويژگيهاي تقريباً فراگير- تفسير باطني، جهت گيري مشخص آن به سوي تهذيب نفس و آراسته شدن به مكارم اخلاق است. مفسران در اين روش- عموماً- به دنبال همين هدف و در پي آن اند كه از درون قرآن، وسيله اي براي رسيدن به آن به دست آورند.
هرچند كشف اين وسيله قرآني به سختي انجام مي گيرد و برحسب متعارف، امكان ندارد. چه بسا نظر خود را بر قرآن تحميل كرده اند؛ و اينان ( تحميل كنندگان ) همان گروه ناموفق و گمراه اند(2).
در تفاسير باطني، مفسران براساس مباني سير و سلوك عرفاني و ذوقي، به بيان و تفسير باطن قرآن و اشارات آن مي پردازند. چنين مفسراني نخست بايد از ذوق و مسلك عرفاني برخوردار بوده و سپس به تفسير آيات بپردازند. آنها معتقدند كه فهم قرآن از الهامات الهي است. ابن عربي مي گويد: « همان طور كه تنزيل اصل قرآن بر پيامبر صلي الله عليه و آله از پيش خداوند بوده، تنزيل فهم آن نيز بر قلوب مؤمنان از ناحيه حضرت حق صورت مي گيرد. » (3)
مفسران در تفاسير باطني، معتقدند كه قرآن از بطنهاي متعددي برخوردار است كه فهم آن براي همگان ميسر نيست؛ به عبارتي ديگر، آيات قرآن رمزي و اشاري بوده و فهم آن تنها براي اهلش ميسر مي شود. برخي از آنان به روايتي نيز استناد مي كنند كه قرآن را داراي چهار مرحله مي داند: عبارات، اشارات، لطايف و حقائق و آن روايت چنين است: « عن الصادق عليهم السلام: كتاب الله علي اربعة اشياء علي العبارة و الاشارة و اللطايف و الحقايق. فالعبارة للعوام و الاشارة للخواص و اللطايف للاولياء و الحقايق للانبياء » (4).
البته روايت مذكور، از مصادر روايي قوي برخوردار نيست و در كتب روايي معتبر نخستين، از آن يادي نشده است.
مفسران در اين مسئله كه حاصل برداشتهاي عارفان ( باطني و ذوقي ) مي تواند تفسير آيات به حساب آيد يا نه، اختلاف نظر دارند؛ از آنجا كه عارفان برداشتهاي ذوقي و باطني خود را به قرآن منتسب مي دانند، دريافتهاي آنان تفسير به حساب مي آيد؛ از طرفي، چون برداشتهاي آنان، بيشتر به تأويل شبيه است تا تفسير، بايد بين آنها و تفسير، تفاوت قائل شد و هريك را از مقوله اي خاص دانست، از سوي ديگر از آنجا كه تفسير و تأويل، از همديگر جدا نيستند، مطالب آنان، تفسير نيز به شمار مي آيد.
تاريخچه روش تفسير باطني
تفسير باطني داراي اقسامي همچون رمزي، شهودي، ذوقي و... است. ريشه برخي از اقسام تفسير باطني را مي توان در صدر اسلام و در سخنان پيامبر صلي الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام پيدا كرد كه فرموده اند: قرآن ظاهر و باطني دارد(5) و در برخي احاديث به باطن آيات اشاره كرده اند و اينك كتاب خداي عزوجل بر « عبارات و اشارات و لطايف و حقايق » استوار است، تأكيد شده است. از اين رو در دوره هاي بعدي به انواعي از تفسير باطني همچون تفسير رمزي، شهودي و اشاري و عرفاني توجه و كتابهاي تفسيري متعددي در اين زمينه نوشته شده اند.از قرن سوم تا دوران معاصر، برخي از مفسران بر تدوين تفسير باطني- گرچه كوتاه - براي برخي از سوره ها اهتمام داشته اند كه در ادامه به معرفي اجمالي آنها پرداخته مي شود.
ارزش گذاري تفاسير باطني
با توجه به اينكه تفسير باطني گونه هاي اشاري، رمزي، ذوقي، شهودي و صوفي را شامل مي شود- كه البته برخي از آنها به يكديگر برمي گردند و تفاوت چنداني ندارند- لذا ديدگاههاي متفاوتي را برانگيخته است. هر مفسر يا صاحب نظري يك يا چند نوع از تفسير عرفاني را بيان و با آن موافقت يا مخالفت نموده كه به اختصار به ديدگاه علامه طباطبايي و آيت الله معرفت اشاره مي شود:1. ديدگاه علامه طباطبايي
علامه طباطبايي كه بر روش تفسير قران به قرآن تأكيد دارد و آن را بهترين روش مي داند روش تفسير صوفي را نادرست دانسته و در مقدمه تفسير الميزان با اشاره به روش تفسير صوفي مي آورد: « اما اهل تصوف به سبب مشغول بودن به سير باطني در خلقت و توجه آنان به آيات انفسي و توجه كمتر به عالم ظاهر و آيات آفاقي، فقط به تأويل قرآن پرداختند و تنزيل ( ظاهر قرآن ) را كنار گذاشتند. و اين مطالب موجب جرئت مردم بر تأويل قران و تأليف سخنان شعري و استدلال از هر چيزي براي هر چيز شد. تا آنكه در نهايت كار به تفسير آيات براساس حساب جُمَّل و برگشت دادن كلمات به ژبر و بينات و حروف نوراني و ظلماني و غير آن شد. » (6)سپس در نقد از اين روش مي گويد: « واضح است كه قرآن تنها براي اهل تصوف نازل نشده است و مخاطب آن اهل علم اعداد و آفاق و حروف نيستند و معارف قرآن براساس حساب جمل كه اهل نجوم يوناني آن قرار داده اند، نيست. »
البته علامه در ادامه به درستي روش تفسير باطني اشاره مي كند و مي نويسد: « بلي، در احاديث از پيامبر صلي الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام وارد شده كه قرآن ظاهر و باطني دارد و باطن آن، باطن دارد تا هفت يا هفتاد بطن دارد. ولي اهل بيت عليهم السلام با توجه به ظاهر، به باطن نيز توجه مي كردند و به تأويل و تنزيل- هر دو- توجه داشتند. » (7)
به نظر مي رسد كه علامه طباطبايي روش باطني را در سير فهم قرآن پس از روش تفسير قرآن به قرآن كه مربوط به ظاهر قرآن است، صحيح دانسته ولي روش صوفي را كه معيارمند نيست و بدون گذر از ظاهر قرآن است، نادرست مي داند.
2. ديدگاه آيت الله معرفت
ايشان در مورد تفسير عرفاني ( رمزي و اشاري ) مي نويسد: « در اينجا براي اهل عرفان باطني تفاسيري هست كه براساس تأويل ظواهر ( آيات ) و اخذ به بطن تعابير ( قرآن )، بدون توجه به دلالتهاي ظاهري آنها، و بر دلالت رمز و اشاره براساس اصطلاح خودشان، پايه گذاري شده است و از اطراف و جوانب كلام استفاده مي كنند نه از صريح الفاظ و دلالت كلام. آنان براي ظواهر تعابير، باطنهايي را فرض و آنها را بر قرآن كريم حمل ( تحميل ) مي كنند و در اين راه به ذوق عرفاني ويژه اي استناد مي كنند كه ماوراي فهم معمولي مردم است. (8)ايشان با بيان در تاريخچه تفسير عرفاني، آن را تفسير صوفيه مي خواند. به مسئله تفسير باطني اشاره مي كند و مي فرمايد « هرچند كه ما تأويلات غير مستند اين افراد را منكر هستيم، اما قبول داريم كه قرآن ظاهر و باطن دارد، همان طور كه از پيامبر صلي الله عليه و آله حكايت شده است. ظاهر قرآن، عبارت است از معنايي كه از تنزيل ( آنچه نازل شده است ) استفاده مي شود و بر استفاده از ظاهر تعبيرات ( آيات ) براساس اصول مقرر در باب تفهيم و تفهم استوار است. اما باطن، عبارت است از مفهوم عام شامل آنچه از فحواي آيه استنباط مي شود؛ يعني آيه به طوري تأويل مي شود و به جايي باز مي گردد كه بر موارد مشابه در طول زمان منطبق شود؛ البته تأويل ( و به دست آوردن بطن ) شرايطي دارد كه براساس ذوقهاي مختلف و سليقه ها نيست. » (9)
ايشان به تفسير شهودي اشاره مي كند و مي نويسد: « تفسير صوفي بر مقدمات علمي و برهانهاي منطقي و سبب معقول تكيه نمي كند، بلكه تفسير آنان چيزي است كه به سبب اشراقات نوري، كه از محل بالاتر افاضه مي شود؛ يعني صوفي عارف به درجه كشف و شهود مي رسد و معنا براي او كشف مي شود؛ به او اشارات قدسيه الهام مي شود و به قلب او از غيب، معارف الهي مي رسد. » (10) در ادامه ايشان در مورد انواع تفسير باطني مي نويسد: « تفسير صوفي را به دو نوع تقسيم كرده اند: نظري و فيضي. اين تقسيم براساس تقسيم تصوف به نظري و عملي است كه تصوف نظري براساس بحث و درس است، اما تصوف عملي بر اساس زهد و گذراندن مراحل سير و سلوك عملي و اذكار و اوراد است. » (11) ايشان ريشه تصوف نظري را به يونانيان برمي گرداند و تعاليم آنها را از روح قرآن دور مي داند؛ زيرا آنان تلاش مي كنند نظريات خود را بر قرآن تحميل كنند.
« تصوف فيضي آن است كه قرآن را برخلاف ظاهر آن، براساس اشارات رمزي تفسير مي كنند كه براي صاحبان سلوك و رياضت ظاهر مي شود، ولي دليل و برهان ندارد. » (12)
اين روش تفسيري در طول تاريخ، فراز و نشيبهاي زيادي داشته است. هركدام از مفسران به گونه اي اين روش تفسيري را مورد توجه قرار داده اند، كه نمي توان همه را يكسان دانست و داوري واحدي در مورد همه داشت. چرا كه برخي در اين راه افراط كرده، به تفسير به رأي روي آورده و تأويلهاي بي دليل نموده اند، ولي برخي از باطن قرآن براساس ضوابط صحيح استفاده كرده اند.
تفاسير باطني، حاصل دريافت ذوق عرفاني مفسران است و تا زماني كه حاصل دريافت آنان، مخالفتي با صراحت ديگر آيات و سنت قطعي پيامبر صلي الله عليه و آله نداشته باشد، ارزشمند است؛ گرچه از نظر عده اي، چنين دريافتهايي امري ذوقي و بي اساس است. آنان دريافتهاي خود را براي همگان قابل فهم نمي دانند، بلكه معتقدند دريافت و باور آنها مخصوص افراد خاصي است. در تفاسير عرفاني، از ظاهر لفظ و قواعد ادبي، روايات، استدلال و شيوه هاي ديگر، به ندرت بهره گرفته مي شود.
تفاوت تفسير باطني با تفسير به رأي
به نظر مي رسد شكل صحيح تفسير عرفاني كه مورد تأييد علامه طباطبايي و آيت الله معرفت مي باشد و حضرت امام خميني (ره ) نيز در تفسير سوره حمد از آن بهره فراوان برده، با تفسير به رأي در موارد ذيل متفاوت است.1. تفسير به رأي غالباً مربوط به آيات الاحكام است كه زمينه تعقل در آنها كمتر است و آنها را بايد متون وحي دانست. روايات نهي از تفسير به رأي نيز، درباره آنهاست؛ برخلاف مسائل اعتقادي و اخلاقي كه زمينه برداشتهاي عرفاني و عقلي در آنها فراوان است. لذا روايتي مانند: ليس شيء ابعد من عقول الرجال من تفسير القرآن (13)؛ و دين الله لا يُصاب بالعقول(14)؛ مربوط به احكام تعبديّه دين است و الا باب اثبات صانع و توحيد، ميدان فهم و معرفت عقل است.
2. در تفسير به رأي، پيشداوري مفسر موجب تطبيق عقيده او بر قرآن است، برخلاف برداشتهاي باطني و اخلاقي كه در مواردي پس از مطالعه و تدبّر در آيات، از بطون آيات دريافت مي شوند و عقيده يا مباني فكري خاصي را اثبات نمي كنند.
3. تدبّر و تفكّر در آيات موجب بهره هاي عرفاني و يافتن نكات اخلاقي فراتر از تفسير يا تفسير به رأي است، زيرا برداشتهاي عرفاني كه از لوازم كلام استفاده مي شوند و مربوط به بطون آيات اند، امري جداي از برداشتهاي تفسيري اند و مي توان آنها را تأويل بطون ناميد. لذا در صورتي كه به احتمال تفسير به رأي بودن، از فهم آنها جلوگيري شود، حجاب قرآن بيشتر شده و موجب مهجوريت قرآن مي شود. (15)
علامه معرفت نيز آنها را متفاوت از تفسير به رأي دانسته و معتقد است كه آنها برداشتهايي الهامي است و نه تفسير و بايد توجه داشت كه اين شيوه استنباطي آيات قرآن با كمال احتياط و با دقت در شرايط استخراج صحيح انجام گيرد و كار هركسي نيست مگر كساني كه مؤيد من عندالله باشند. لذا روشن است كه اين گونه تأويلات، بيشتر به دريافتهايي مي مانند؛ آن هم به صورت استشهاد نه استناد، و نمي توان آن را تفسير به رأي يا تأويل باطل دانست. (16)
همو مي گويد: « از ويژگيهاي تقريباً فراگير، تفسير عرفاني، جهت گيري مشخص آن به سوي تهذيب نفس و آراسته شدن به مكارم اخلاق است. مفسران در اين روش، عموماً به دنبال همين هدف و در پي آن هستند كه از درون قرآن، وسيله اي براي رسيدن به آن به دست آورند، هرچند كشف اين وسيله قرآني به سختي انجام مي گيرد و برحسب متعارف امكان ندارد و چه بسا نظر خود را بر قرآن تحميل كرده اند و اينان همان گروه ناموفق و گمراه اند. » (17)
راههاي دستيابي به تفسير باطني
تفسير باطني قرآن كه به استناد برخي از روايات مورد تأييد مفسران بوده و از راههاي ذيل قابل دستيابي است كه حضرت آيت الله معرفت با عنوان « ضابطه التأويل » از آن ياد مي كند:1. جويا شدن هدف آيه؛
2. سنجيدن آن هدف با خصوصيات ذكر شده در متن آيه؛
3.آنچه در تحقق يافتن هدف دخالت دارد، باقي گذارده شود و آن چه دخالت ندارد، ناديده گرفته شود؛
4. مفهومي عام از متن آيه برداشت شود كه به طور مستقيم در راستاي هدف آيه قرار داشته باشد، از خصوصيات ذكر شده پيرامون آيه فراتر بوده و بر موارد مشابه مورد نزول آيه در زمان و هر مكان قابل تطبيق باشد.
معيار صحت اين برداشت آن است كه: مورد نزول آيه، يكي از مصاديق شاخص مفهوم عام مستخرج از بطن آيه باشد. اگر چنين نشد و با ظاهر تنزيل تناسب قريب نداشت، استخراجي نادرست و از قبيل تأويل باطن و تفسير به رأي خواهد بود. (18)
آيت الله معرفت تأكيد دارد كه تأويل بايد به گونه اي باشد كه شاهد درستي آن از خود قرآن برآيد. البته اين شهادت بيشتر از راه دلالت اقتضاست و امر به تدبر در قرآن (19) و تذكر به « اولي الالباب؛ صاحبان خرد و انديشه » و ترغيب به تعمق در فهم معاني قرآن « وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَکَّرُونَ » (20) به همين مطلب اشاره مي كنند. (21) مولا اميرمؤمنان علي عليه السلام مي فرمايد: « ذلك القرآن فاستنطقوه و لن ينطق؛ و لكن اُخبركم عنه؛ ألا انّ فيه علم ما يأتي و الحديث عن الماضي و دواء دائكم و نظم ما بينكم؛ قرآن را گفتار آوريد؛ در حالي كه خود، گويا نيست؛ اما من به شما خبر مي دهم كه علم اولين و آخرين و علاج همه دردها و برنامه هاي زندگي سالم، همه و همه در قرآن است. (22) پس بكوشيد تا پاسخ همه نيازهاي خود را از درون قرآن بيرون كشيد. »
آيت الله معرفت تأكيد دارد كه، جاودانگي قرآن، به همان معاني باطني وابسته است. پيامبر اسلام، همواره بر اينكه مسلمانان به ظاهر قرآن بسنده نكنند؛ در آن بينديشند و ژرف نگر باشند تا حقايق تابناك و گسترده و جاوداني آن را درك كنند، تأكيد مي كرد. اهل ذوق و عرفان و ژرف نگران با توجه به اين نكته، مي كوشند تا به حقايق نهاني و جاوداني قرآن دست يابند. آنان كه با اخلاص در اين مسير قدم گذاشته اند، با عنايت حضرت حق، همواره موفق بوده اند (23) كه خداوند مي فرمايد: « وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ » ( عنكبوت/69 )؛ و كساني كه در راه ما كوشيده اند، به يقين راههاي خود را بر آنان مي نماييم و در حقيقت، خدا با نيكوكاران است.
شهيد مطهري هم برخي رواياتي كه باطن قرآن را بيان مي كنند، از نوع تطبيق مي داند؛ درواقع همان شيوه علامه معرفت در مورد بطن- اخذ قاعده كلي از آيه و تطبيق آن بر مصاديق جديد- مقصود ايشان بوده است. براي مثال در مورد آيه نور، الله نور السماوات و الارض... بعد از تفسير ظاهري آيه به رواياتي كه مقصود آيه را پيامبر صلي الله عليه و آله و امام علي عليه السلام مي دانند اشاره مي كند: « در بعضي روايات ديگر، اين مثل براي انسان است، ولي نه براي هر انسان مؤمن، بلكه براي كانون هدايت انسانها؛ يعني دستگاه نبوت آن هم نبوت ختميه؛ به دليل اينكه در آخر آيه مي فرمايد: « يهدي الله لنوره من يشاء » . روشن است، سخن از نوري است كه خدا با آن مردم را هدايت مي كند. »
مرحوم مطهري در تطبيق روايت كه؛ آن چراغداران، سينه و كالبد وجود مقدس خاتم الانبياء صلي الله عليه و آله و آن چراغ ( مصباح ) نور ايمان و وحي است كه در قلب مقدس او است، با اشاره به « المصباح في زجاجه » ، و از آنجا كه چراغ را به يك قنديل منتقل مي كنند، نظر به جنبه انتقالش دارد، بحث مقصود انتقال (24) نور ايمان و ولايت و اقتباس اين نور از پيغمبر صلي الله عليه و آله نسبت به علي عليه السلام مطرح مي كند. مقصود از « زجاجه » علي عليه السلام است و آن درخت پر بركت كه از روغن او اين همه نورانيت پيدا شده است، ابراهيم عليه السلام است و چون آن درخت نه شرقي است و نه غربي- روايت مي گويد مقصود اين است: « ما كان ابراهيم يهوديا و لا نصرانيا » ؛ ابراهيم نه به راست متمايل بود نه به چپ. نه طريقه انحرافي يهود را داشت و نه طريقه انحرافي مسيحيت را؛ بلكه بر حق و در جاده حق بود: « و لكن كان حنيفا مسلما » (25).
اختصاص فهم اسرار نهفته قرآن به عارفان
فهم معارف عميق قرآن و دريافت تفسير باطني، براي همگان مقدور نيست، آنچنان كه آيت الله معرفت بيان مي دارد كه: « اهل عرفان، خود را خواص و برخي از سرشناسان خود را خاص الخواص مي دانند و بر اين باورند كه راه آنان براي دريافت مطالب و اسرار نهفته قرآن، بر همگان ( طبقه عامه ) پوشيده است. از طرفي، قرآن كه داراي ظهر و باطن است، مفاهيم بلند و گسترده اي دارد كه از اسرار پنهاني آن محسوب مي شود و فهم آنها مخصوص خواص است كه با اسرار شريعت سروكار دارند. و چون قرآن، اين معاني باطني را براي فهماندن به خواص با رمز و اشاره بيان كرده است، اينان نيز بايد با همان شيوه رمز و اشاره، اسرار نهاني قرآن را ابراز كنند و ظاهر قران را براي طبقه عوام واگذارند. » (26)امام خميني در اين خصوص مي گويد: « كتاب خدا، كتاب معرفت و اخلاق و دعوت به سعادت و كمال است؛ كتاب تفسير نيز بايد كتابي عرفاني، اخلاقي و مبين جهات عرفاني و اخلاقي و ديگر جهات دعوت به سعادت آن باشد. مفسري كه از اين جهت غفلت كرده يا صرف نظر نموده يا اهميت به آن نداده از مقصود قرآن و منظور اصلي انزال كتب و ارسال رسل غفلت ورزيده است. » (27)
و همو مي گويد: « مفسران در عين حالي كه زحمتهاي زيادي كشيده اند دستشان از لطايف قرآن كوتاه است، نه از باب آنكه آنها تقصيري كرده اند، از باب اينكه عظمت قرآن بيشتر از اين مسائل است. » (28) و مي افزايد: « قرآن كريم اشارات بسيار لطيفي دارد... قرآن كريم مركز همه عرفانهاست، مبدأ همه معرفتهاست، لكن فهمش مشكل است. » (29)
پينوشتها:
1. معرفت، تفسير و مفسران، ج2، ص 334.
2. معرفت، تفسير و مفسران، ج2، ص 369.
3. ابن عربي، الفتوحات المكيه، ج1، ص 279.
4. مجلسي، بحارالانوار، ج89، ص 103، باب ان للقرآن ظهراً و بطناً.
5. مجلسي، بحارالانوار، ج92، ص 95؛ نهج البلاغه، خطبه 18؛ متقي، كنزالعمال، ج1، ص 2461.
6. طباطبايي، الميزان، ج1، ص 7.
7. همان.
8. معرفت، التفسير و المفسرون، ج2، ص 526.
9. همان، ص 527.
10. با تلخيص، همان، ص 528.
11. همان، ص 537.
12. همان، ص 538.
13. مجلسي، بحارالانوار، ج89، ص 95.
14. همان، ج2، ص 303.
15. خميني، آداب الصلاه، ص 200؛ تفسير سوره حمد، ص 95.
16. معرفت، تفسير و مفسران، ج2، ص 375.
17. همان، ج2، ص 369.
18. معرفت، التفسير الاثري الجامع، ج1، ص 32-34.
19. محمد/24.
20. « وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْکَ الذِّکْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَکَّرُونَ » (نحل/44 )؛ و اين قرآن به سوي تو فرود آورديم تا براي مردم آنچه را به سوي ايشان نازل شده است توضيح دهي، و اميد كه آنان بينديشند.
21. معرفت، تفسير و مفسران، ج2، ص 369.
22. نهج البلاغه، خطبه 158.
23. معرفت، تفسير و مفسران، ج2، ص 370.
24. نه انتقال به معنايي كه از پيغمبراكرم گرفته شده باشد بلكه درواقع به معناي « اقتباس » .
25. آل عمران/67؛ مطهري، آشنايي با قرآن، ج4، ص 108-109.
26. معرفت، تفسير و مفسران، ج2، ص 367.
27. خميني، تبيان دفتر سيزدهم، ص 160؛ خميني، آداب الصلاة، ص 5-193.
28. همان، ص 164.
29. همان، ص 147.
مؤدب، سيدرضا؛ (1392)، روشهاي تفسير قرآن، تهران: سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها(سمت)، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}