به کوشش: دکتر علي نصيري




 

مقدمه

تفسير همزمان با نزول قرآن آغاز شد، بدين صورت که مسلمانان در برخورد با موارد ابهام يا اجمال برخي آيات يا تعابير وارده در قرآن، به حکم وظيفه به شخص پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) رجوع مي کردند و شرح و بسط آن را از او مي خواستند. پيامبر نيز از جانب پروردگار موظف بود تا موارد ابهام قرآن را براي مردم، روشن و آشکار سازد: (1)
... أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ. (2)
ما، قرآن را بر تو فرستاديم تا آن را براي مردم تبيين و آشکارسازي. باشد تا آنان بيانديشند.
از اين رو، اين پرسش ها و پاسخ ها، هسته اوليه تفسير را تشکيل داد و رفته رفته با پيشرفت زمان و گسترش دامنه بينش و دانش مسلمانان، به ويژه بزرگان صحابه و تابعان، و نيز فزوني اين گونه سؤال و جواب ها، و فراهم بودن زمينه و استعدادها، دامنه تفسير توسعه يافت و بر حجم آن افزوده شد.
البته در عهد رسالت و نيز دوران صحابه و اوايل دوره تابعان، تفسير حالت پرسش و پاسخ داشت و از صورت نقل قول از پيامبر يا صحابه تجاوز نمي کرد، ولي در اواسط دوره تابعان به بعد، آرام آرام تفسير، حالت اجتهادي و اعمال نظر (مبتني بر فحص و بحث) به خود گرفت، و با پيشرفت زمان، توسعه و تنوع يافت. لذا تفسير در بدو تکوين با سبک و روش نقلي آغاز شد و هيچ گونه گرايشي يا نگرشي - جز رفع ابهام يا تفصيل اجمال - در کار نبود، اما از هنگامي که تفسير به حالت اجتهادي گراييد، گرايش ها و نگرش ها پا به عرصه گذاشت، و به تفسير، علاوه بر تعمّق، گستردگي و سپس تنوع بخشيد.
روش، گرايش و نگرش!
روش: سبک، اُسلوب، شيوه و چگونگي نگارش را مي گويند. در اصطلاح عربي: منهج (طريقه) گفته مي شود. منظور اين است که مفسّر، کدام روش را در نگارش تفسير انتخاب مي کند؛ روش نقلي يا اجتهادي، و هر کدام داراي انواع مختلفي است.
گرايش: خواسته ( ميل باطني ) انگيزه، باورها، پيش فرض ها ( مباني ) که راه و روش بحث، تحقيق و نگارش را از پيش تعيين مي کند. در اصطلاح عربي: اِتجاه (روند - جهش) بحث را مشخص مي کند.
نگرش: ديدگاه و راه و رسمي که هر نويسنده در نوشتار خود برمي گزيند، و آن را دنبال مي کند تا به هدف نهايي خود برسد. غالباً گرايش و نگرش با هم تلاقي دارند و مکمل يکديگرند، و هر دو به يک سو در حرکت هستند. براي همين است که گرايش و نگرش همسو در انتخاب روش مؤثرند.

تفسير در مراحل گستردگي و گونه گوني

همان گونه که اشاره شد، تفسير در ابتداي تکوين حالت نقلي داشت، آن هم با جملاتي کوتاه و روشن که به طور مقطعي، نقطه ابهامي را رفع يا اجمالي را تبيين مي کرد. رفته رفته همين جملات کوتاه، گسترده شد و مقدمات تحوّل تفسير از حالت نقلي به حالت اجتهادي (همراه با اعمال رأي و نظر) فراهم گرديد.
هر يک از دو روش تفسير نقلي و تفسير اجتهادي، داراي انواع و اشکال گوناگوني است که به شرح آن مي پردازيم:
تفسير نقلي: که عمده استناد آن، نقل از سلف است - خود بر سه شيوه انجام گرفته است:
1. نقل همراه با نظم و نقد و نظر: در تفسير جامع البيان - طبري مشاهده مي کنيم.
2. نقل به طور پراکنده و برهم انباشته: در تفسير الدُّر المنثور سيوطي مشهود است، و از نام تفسير (دُرهاي پراکنده) نيز چنين نکته اي عيان است.
3. نقل گزينشي: صالح برغاني در سه تفسيرش انجام داده است.
البته تفسير نقلي را مي توان پيوسته و ناپيوسته نيز تقسيم و يا تقسيم هاي ديگري از آن ارايه کرد.
تفسير اجتهادي: پس از توسّع داراي تنوّع شد و عامل تنوّع، همان گرايش ها و نگرش ها است که گوناگوني تفسير را به وجود آورد. در اين باره سخن خواهيم گفت.

انواع تفسير نقلي

تفسيرهاي نقلي (معتمد بر روايات منقوله از سلف) سه گونه اند:

1. تنظيم يافته

روايات پيرامون هر آيه، به گونه اي دسته بندي شده و گاه با نقد و نظر و ترجيح برخي اقوال همراه است. مانند ابوجعفر طبري (ت 310) در تفسير (جامع البيان). وي ذيل هر آيه، روايات را - در صورت تعدد اقوال - دسته بندي مي کند و گاه دست به ترجيح مي زند و يکي از اقوال را برمي گزيند. وي گاه دلايل ترجيح را مفصلاً تبيين مي کند و در صورت نياز، به شرح برخي نکات ادبي مي پردازد و نيز احياناً به وجوه قراءات مي پردازد و برخي را ترجيح مي دهد. اگر لازم باشد، موارد استنباط فقهي آيه را نيز بيان مي دارد، زيرا خود در دو بخش قرائت و فقه صاحب نظر است و در ادبيات يد طولايي دارد.
از اين رو تفسير وي - به حق - تفسير جامعي است و براي ديگران منبع سرشاري به حساب مي آيد. البته روايات مجعول و اسرائيليات نيز در آن، فراوان يافت مي شود که مورد انتقاد شديد متأخران قرار گرفته است، تا آنجا که امام محمد عبده، آوردن اين گونه روايات را، از وَلَع (حرص و آز) جنون آميز وي شمرده، و از خدا خواسته تا از گناهي که کرده،‌ درگذرد. (3)

2. پراکنده و بدون نظم

روايات به صورت برهم انباشته، آورده شده است. مانند جلال الدين سيوطي (ت 911) در تفسير الدّر المنثور. او روايات مربوط به هر آيه را بدون مراعات نظم و ترتيب و بدون ترجيح يا نقد و نظر آورده است.
تفسير برهان - سيد هاشم بحراني (1109) - و نورالثقلين - حويزي (1112) نيز بر همين شيوه اند و تنها به ثبت روايات منقوله از ائمه معصومين - عليهم السلام - بدون رعايت نظم يا نقد و نظر بسنده کرده اند.

3. گزينش روايات مورد قبول

در اين روش، از آوردن روايات ناپسند خودداري مي شود، مانند روش ملا صالح بَرَغاني (ت 1270) در سه تفسير کبير، متوسط و مختصر.
البته گزينشي که ملاک آن صرفاً پسند و ناپسندي شخص باشد، متعارف نيست و چه بسا پسند کسي براي ديگري يا بر وفق قواعد، ناپسند باشد و همين امر درباره تفسير برغاني مشهود است، مثلاً از روايات ابتداي نسل بشري، به آن دسته از روايات که ازدواج با حوريه و جنيه را مطرح ساخته، بسنده کرده و روايت ازدواج خواهر و برادر از دو شکم را نياورده است.
اين در حالي است که علامه طباطبايي روايات نخست را، به دليل مخالف بودن با ظاهر تعبير قرآن وَبَثَّ مُنْهُمَا رِجَالاً کَثِيراً وَنِسَاءً (4) مردود دانسته و همان روايت از نوع دوم را اختيار کرده است. (5)

تفاسير نقلي پيوسته و ناپيوسته

بيشتر تفسيرهاي نقلي که تنها به نقل روايات اکتفا کرده اند، به دليل آنکه در ذيل برخي آيات، روايتي به دست نيامده، از اين رو آيات را به طور ناپيوسته آورده و روايات مربوطه را در ذيل قرار داده اند. تفسير برهان، نورالثقلين عياشي و قمي از همين قبيل است. از اين گروه مي توان به تفسير ابوالجارود زياد بن مَنذر هَمْداني کوفي از اصحاب امام باقر (عليه السلام) در قرن دوم هم اشاره کرد که برگرفته هايي از آن از - ابتداي سوره آل عمران تا پايان قرآن - در تفسير منسوب به علي بن ابراهيم آورده شده است. همين طور تفسير ابوحمزه ثُمالي ثابت بن دينار ازدي کوفي متوفاي (148) که مصاحب چهار امام (امام سجاد تا امام کاظم (عليه السلام)) که به دست دانشمند محترم عبدالرزاق حرزالدين گردآوري شده، از همين قبيل است.
در مقابل، تفسير طبري و تفسير الدر المنثور تا حدودي از نوع فراگير و پيوسته شمرده مي شوند. تفاسيري همچون ثعلبي، بغوي، ماوردي، ابوالسعود، تفسير کنزالدقائق، صافي و ابن کثير هم که آيات را به طور فراگير - هر چند مختصر - تفسير کرده اند، از تفاسير نقلي پيوسته به حساب مي آيند.

پي‌نوشت‌ها:

1. محمدهادي معرفت، تفسير و مفسران، ج 1، صص 167-161.
2. نحل، آيه 44.
3. استاد محمد عبده ذيل آيه «قَالَ رَبِّ اجْعَل لِي آيَةً - آل عمران، آيات 41» روايتي را که با مقام شامخ انبيا منافات دارد، از طبري مي آورد، آنگاه مي گويد: «و لولا الجُنُون بالروايات مهما هَزُلَتْ و سَمُجَتْ لما کان لمؤمن أن يکتب مثل هذا الهزء و السَخَف الذي ينبذه العقل، و ليس في الکتاب ما يشير إليه. و لو لم يکن لمن يروي مثل هذا إلا هذا لکفي بي جرحه و أن يضرب بروايته علي وجهه. فعفي الله عن ابن جرير إذ جعل هذه الرواية مما ينشر (محمد رشيد رضا، تفسير القرآن الکريم، الشهير بتفسير المنار، ج 3، صص 299-298).
4. نساء، آيه 1. انتشار نسل بشري را تنها از دو تن بيان داشته، و اين با روايات که از چهار تن مي داند مخالف است. به علاوه مسأله تناسل و توالد از آميزش دو جنس مخالف طبيعي نمي ماند، چه رسد به آنکه توالد در جنّ و پري به گونه بشر معهود نيست.
5. و في الاحتجاج عن السجاد (عليه السلام) في حديث له مع قرشي يصف فيه تزويج هابيل بلوزا اخت قابيل و تزويج قابيل باقليما اخت هابيل. فقال له القرشي: فاولداهما؟ قال: نعم. فقال له القرشي: فهذا فعل المجوس اليوم. قال ان المجلوس فعلوا ذلک بعد التحريم من الله. ثم قال له: لا تنکر هذا انما هي شرايع الله جرت، اليس الله قد خلق زوجه آدم منه، ثم احلهاله؟ فکان ذلک شريعة من شرائعهم ثم انزل الله التحريم بعد ذلک الحديث. اقول: و هذا الذي ورد في الحديث هو الموافق لظاهر الکتاب و الاعتبار. (سيد محمد حسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج 4، صص 252-251.)

منبع مقاله :
نصيري، علي؛ (1387)، معرفت قرآني جلد دوم، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول