نويسنده: عبدالحسين خسرو پناه




 

در قسمت قبل، دو مبنا از مباني و دلايل رويكرد پلوراليستي، مورد برّرسي و ارزيابي قرار گرفت؛ در اين قسمت نيز به سه استدلال ديگر كه به نفع پلوراليسم اقامه شده و از درجه اهميّت كمتري برخوردارند اشاره مي كنيم:

ج) خويشاوندي حقايق

« خويشاوندي حقايق »، مبناي ديگر پلوراليسم ديني است و اينكه هيچ حقّي با هيچ حق ديگري بي مهر و ناسازگار نيست و همه حقايق، نسبت به يكديگر موزون اند؛ پس همه بايد در بنا كردن كاخ رفيع حق، مشاركت نمايند؛ بنابراين، تمام اديان و معارف از حقانيّت برخوردارند. مضمون و معناي اين سخن، پيروي از اين قاعده است كه انديشه اي احق است كه با انديشه هاي حقِ ديگر همخواني داشته باشد؛ و لذا وظيفه ترك ناشدني هر محقّقِ حق طلب، حل كردن مستمر جدول حقايق و موزون كردن دائمي هندسه معرفت است؛ پس اگر به پاره اي ناقص از حقيقت قانع و شاكريم، پاره هاي ناقص ديگران را نيز بايد حرمت بنهيم و علي اي حال، راهي جز قبول كثرت نداريم. (1)

نقد و بررسي

خويشاوندي حقايق نيز نمي تواند پشتوانه اي براي « پلوراليسم ديني » تلقّي شود، بويژه اينكه اين مبنا بر « پلوراليسم سلبي » سوار شده است؛ توضيح مطلب اينكه: « پلوراليسم ديني » به دو شعبه « پلوراليسم ايجابي » يا مثبت و « پلوراليسم منفي » يا سلبي انشعاب يافته است؛ « پلوراليسم ايجابي » بر مبناي واقعيّت تو در تو، پر راز، كثيرالاضلاع و تفسيرهاي عديده متون و تجارب استوار است؛ ولي در پلوراليسم منفي و سلبي، هميشه جاي چيزي چون يقين، حقيقت و يا سازگاري خالي است. مبناي خويشاوندي حقايق، مبتني بودن آنها بر هم و موزون بودن آنها بر يكديگر نيز، كسب يقين را دشوار مي كند و مايه فزوني كثرت مي شود؛ حال با نگاه معرفت شناختي بر اين مبنا، آيا مي توان به كثرت گرايي ديني دست يافت؟ اين مبنا نيز همچون مباني گذشته در اثبات رويكرد پلوراليستي ناتوان است؛ چرا كه:
نهايت دلالت اين مبنا اين است كه حق ها با يكديگر خويشاوند و موزون اند؛ يعني: بعد از كشف حقيقت هاي متعدّد، ناچاريم به توازن و سازگاري آنها اعتراف كنيم؛ به عبارت ديگر: هميشه حق ها بايد با يكديگر تلائم و سازگاري داشته باشند؛ اما به هيچ وجه، از اين مبنا به دست نمي آيد كه تمام اديان و معرفت هايي كه در حق يا باطل بودن آنها مردّديم، حق هستند؛ توضيح اينكه ما در بحث كثرت اديان، بر سر حقانيّت يا بطلان اديانِ متكثّر نزاع داريم؛ يعني: هنوز حق بودن آنها ثابت نشده است تا از سازگاري و خويشاوندي آنها سخن بگوييم؛ به تعبير علماي اصول فقه، تمسّك به عام در شبهات مصداقيّه جايز نيست؛ يعني: تا زماني كه موضوع مسئله روشن نشده است، نمي توان به دليل عام تمسك كرد.
اصل موزون بودن و خويشاوندي حقايق نيز محل تأمّل است، گويا مستدل، حقيقت و صدق را به معناي تلائم و سازگاري ( Coherence ) گرفته است. اين تئوري توسّط پاره اين از فيلسوفان عقل گرايي چون: لايب نيتس، اسپينوزا، هگل و برخي از تجربه گرايان و پوزيتيويست ها مانند نويراث، همپل و عده اي از فيلسوفان معاصر چون: برادلي (2) و رشر مطرح گرديد. تئوري تلائم و سازگاري با تقريرهاي گوناگون عرضه شده، طبق تقرير جامعه شناختي، شناخت صادق و حقيقي آن است كه مورد وفاق همگاني و هويّت جمعي قرار گيرد، (3) و طبق تقرير ايدئاليست ها، قضيه اي صادق و حقيقي است كه با ساير قضاياي پيشين تلائم و سازگاري داشته باشد. (4) البته برخي از معرفت شناسان نيز تئوري تلائم و سازگاري حقايق را به عنوان ملاك احراز صدق نه معناي صدق و حقيقت معرف كرده اند. (5)
اگر مستدل، صدق و حقيقت را به معناي تلائم گرفته باشد پس ديگر نمي تواند از تئوري مطابقت انديشه با واقع دفاع كند؛ درحالي كه در مقاله ديگري، تصريح مي كند كه شناخت حقيقي و صادق به معناي شناخت مطابق با واقع است. (6) و اگرتئوري تلائم را به عنوان ملاك و معيار كشف شناخت حقيقي از غير حقيقي مطرح كند، بايد دست از مبنا و استنادِ گزاره هاي مستنتج به گزاره هاي پايه بردارد و خود را گرفتار مشكلات تئوري تلائم سازد.
در استدلال فوق در اثر يك مغالطه، از مقدّمات صحيح، نتيجه اي نادرست استنتاج شده است؛ توضيح مطلب اينكه: موزون بودن حقايق با يكديگر - به معناي سازگاري شناخت ها و معرفت هاي حقيقي با يكديگر و تلائم نتيجه صحيح از مقدّمات درست - سخن حق و غير قابل انكاري است؛ براي نمونه: قانون عمومي جاذبه، به عنوان يك معرفت صحيح، با اصل عليّت و وجوب عدالت اجتماعي به عنوان معرفت هاي صحيح ديگر، سازگار است و هيچ تزاحم و تعارضي ميان آنها وجود ندارد؛ ولي نمي توان از اين مقدّماتِ صحيح، اين نتيجه را گرفت كه همه انسان ها و اديان از حقايق، سهم مشتركي دارند و همه دعاوي متعارض و متناقضِ موجود در اديان حق اند و آنچه در اختيار همگان قرار دارد حق است؛ بله مي توان نتيجه گرفت كه تمام آنچه حق است و در اختيار همگان است، با يكديگر سازگار و موزون اند. حال با اين ادّعا، يعني موزون بودن معرفت هاي صحيح، چگونه مي توان موزون بودن « توحيد »، « ثنويّت » و « تثليث » را پذيرفت و يا به تلائم « تناسخ » و « معاد » اعتراف كرد و يا اينكه عقيده « جبر » را با عقيده « اختيار »، موزون دانست و در نهايت به حقانيّت ده ها مسئله متناقض و متضاد در اديان و پلوراليسم ديني فتوا داد.

د) موروثي بودن دينداري اكثريّت

يكي از توجيه ها و تبيين هايي كه براي پلوراليسم ديني ارائه شده، اين است كه دينداري بيشتر دينداران، معلّل، موروثي و تقليدي است نه مدلّل، محقّقانه و عالمانه. زبان عموم مردم اين است كه ( إنَّا وَجَدْنَاءَابَاءَنَا عَلَي أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَي ءَاثَرِهِم مُّقْتَدُونَ )، (7) و جهان را نيز متوسّطانِ سنّت گرا و تقليد انديش پركرده است، نهنگان درياي تحقيق كه عاري از تعصّب، سختگيري، خام انديشي، بي مروتي و بي مدارايي باشند اندكند. حال نمي توان به اين نتيجه رسيد كه نسبت به يكديگر به جاي فخر فروشي و كبر و دشمني و خشونت، فروتن باشيم و بر يكديگر رحمت آوريم و به جنگ با يكديگر نپردازيم؟ (8)
خلاصه اينكه: به دليل موروثي بودن دين داري متديّنان، نمي توان ديني را بر دين ديگر ترجيح داد، در نتيجه، همه اديان از حقّانيّتِ برابر برخوردارند.

نقد و ارزيابي

نخست: تعيين محل نزاع، پيش شرطي ضروري در هر بحث علمي است، و چنان كه در درس نخست بيان كرده ايم نزاع در مسئله پلوراليسم بر سر حقّانيّت و عدم حقانيّت و نجات و عدم نجات همه اديان موجود است؛ ولي برخي از نويسندگان، ميان اين بحث و مسئله مدارا و زندگي مسالمت آميز خلط كرده اند و آنچه را كه شايد توجيه گر مدارا و پرهيز از خشونت باشد، به عنوان دليلي بر پلوراليسم ديني شمرده اند؛ چنان كه در استدلال فوق رخ داده است؛ مستدل در اين توجيه، تنها تعدادي از توصيه هاي اخلاقي، نظير فروتني، همدردي، رحمت ورزي را استنتاح مي كند كه البته في نفسه صحيح اند؛ ولي اين مقدّمات به هيچ وجه دلالت بر حقانيّتِ تمام اديان يا سعادت و رستگاري و نجات همه متديّنان ندارد.
دوّم: مستدل در باب دينداري معلّلانه به گونه اي سخن گفته كه گويي هر تقليدي، باطل، ناشايسته و فاقد ارزش معرفتي است در حالي كه تقليد بر دو نوع است: تقليد معقول و تقليد كوركورانه؛ تقليد بيمار از دستورات پزشك و هر جاهلي از عالم، از نوع تقليد معقول است و تقليد از جاهل نيز از سنخ تقليد كوركورانه است؛ پس اگرمردم از عالماني كه دينداري آنها مدلّل است تقليد كنند، در واقع از تقليد معقول تبعيّت كرده اند و علّت نكوهش قرآن از تقليد مشركان، علاوه بر تقليد از جاهل، تقليد كوركورانه، تقليد در امور بديهي عقلاني و اخلاقي بوده است؛ نياكان و پدران، با بت پرستي و شرك ورزي به انكار بديهيّات عقلي و اخلاقي دست زدند و اينان نيز از آنان تبعيت كردند؛ پس انطباق آيات بر عموم دين داران ناتمام است؛ بنابراين نه تنها تقليد از عالمان كه دينداري آنها مدلّل است صحيح است؛ بلكه اگر تقليد به عقيده اي تعلق گيرد كه مطابق با واقع باشد نيز، ارزش معرفت شناختي دارد.

هـ) ضرورت گفت و گو ميان اديان مختلف

اگر گفتگوي بين الاديان به شيوه مسالمت آميز، امري بايسته و ضروري است، اقتضاي اين ضرورت، شرح صدر، همدلي و در نهايت، نفي انحصارگرايي است.

نقد و ارزيابي

براي روشن شدن اين بحث، ناچاريم از دو زاويه، مسئله را مورد برّرسي قرار دهيم:
زاويه نخست: تبيين ديدگاه اسلام در باب همزيستي مسالمت آميز و گفتگوي بين الاديان است؛
زاويه دوّم: توضيح اينكه آيا ضرورت گفتگوي بين الاديان كه بايد همراه شرح صدر و همدلي باشد، مستلزم نفي انحصارگرايي و به دنبالِ آن اثبات « پلوراليسم ديني » است؟

الف) تبيين ديدگاه اسلام در باب همزيستي مسالمت آميز و گفتگوي بين الاديان:

همزيستي مسالمت آميز، يك انديشه اصيل اسلامي است كه آيات فراواني بر آن تأكيد و سفارش نموده اند. جنگ هاي مذهبي و ستيزه هاي ديني، مانند جنگ هاي صليبي مسيحيان عليه مسلمانان، هيچ جايگاه مشروعي در دين اسلام ندارد؛ خداوند متعال به رسولش دستور مي دهد:
بگو اي اهل كتاب! بياييد تا بر سخني كه بين ما و شما يكسان است بايستيم كه جز خداوند را نپرستيم و براي او هيچ گونه شريكي نياوريم و هيچ كس از ما ديگري را به جاي خداوند، به خدايي نگيرد و اگر روي گردان شدند، بگوييد: شاهد باشيد كه ما فرمان برداريم. (9)
اين آيه به صراحت، اهل كتاب را به وحدت دعوت مي كند و از اختلاف هاي غير منطقي پرهيز مي دارد. بر اين اساس نفي نژادپرستي از مهمترين اصول راهبردي اسلام است، همان گونه كه در سوره حجرات مي فرمايد:
هان اي مردم! همانا شما را از يك مرد و يك زن آفريديم و شما را به هيئت اقوام و قبايلي در آورديم تا با يكديگر انس و آشنايي يابيد؛ بي گمان گرامي ترين شما نزد خداوند، پرهيزگارترين شماست، كه خداوند دانايي آگاه است. (10)
قرينه ديگر بر ديدگاه اسلام، مبني بر زندگي مسالمت آميز، پذيرش و پيشنهاد صلح است كه در قرآن كريم مي فرمايد:
پس اگر از شما كناره گيري كردند و با شما پيكار ننمودند - بلكه - پيشنهاد صلح دادند، خداوند به شما اجازه نمي دهد كه متعرّض آنها شويد. (11)
بر اين اساس، حقوق اقليّت ها از اموري است كه نظام اجتماعي اسلامي بدان توجّه داشته و نه تنها عدالت را نسبت به نژادها، زبان ها و رنگ ها پياده مي كند، بلكه اختلاف مذاهب را نيز مجوّزي براي ظلم اجتماعي نمي داند. (12) پيشوايان اسلام نيز به پيروي از فرمان خداوند، رعايت عدالت و انصاف و اداي حقوق نسبت به پيروان مذاهب را توصيه نموده اند، براي نمونه: پيامبر اكرم ( صلي الله عليه و آلِه ) مي فرمايند:
هر كس اهل ذمّه را آزار رساند، دشمن او خواهم بود و هر كس من، دشمن او باشم، روز قيامت، دشمني خود را نسبت به او آشكار خواهم كرد. (13)
امام علي ( عليه السَّلام ) به مالك اشتر، چنين خطاب مي كنند:
اي مالك! مهربان باش و رعيّت را با چشمي پرعاطفه و سينه اي لبريز از محبّت بنگر، زنهار كه چون درنده اي به غارت جان و مال آنان بپردازي! اي مالك! فرمانبرداران تو از دو صنف بيرون نيستند: يا مسلمان و برادر ديني تو هستند و يا پيروان مذهب بيگانه اند كه در اين صورت، همانند تو انسانند. (14)
حال كه روشن شد زندگي مسالمت آميز از خواسته ها و بايسته هاي اسلام است، بايد اذعان نمود كه اسلام راه هايي را نيز براي دستيابي به اين بايسته مهم پيشنهاد داده است:
تحريم تعصّب ها و تأكيد بر ترويجِ اخوت بشري و تكريم انسان ها، (15) مبارزه با استعمار و گسترش طلبي و بهره كشي پاره اي از كشورها و نيز احترام به پيمان ها و عهدها، (16) بخشي از راهكارهاي اسلام، جهت تحقّق زندگي مسالمت آميز است. يكي از مباني راهبردي اين اصل مهم، « گفتگوي بين الاديان » است كه حق تعالي در قرآن بدان تأكيد كرده است؛ (17) در اين اصل راهبردي نيز توصيه به « جدال احسن » همراه با « حكمت »، « موعظه حسنه » و پرهيز از جدال ديني مذموم، سفارش شده است؛ (18) البته گفت و گو در تاريخ اديان و مذاهب، ميان مسيحيان، يهوديان و مسلمانان، سابقه طولاني دارد؛ ولي هيچ آيين و مذهبي چون اسلام به دقت در باب اصول گفت و گو سخن به ميان نياورده است. (19)
البته اسلام علاوه بر بيان آثار و بركات گفتمان، به تبيين آفات آن يعني پيروي از گمان، (20) هواهاي نفساني، (21) تقليد كوركورانه، (22) جدالگري، (23) دشمني، (24) خشم، (25) ياري جويي از باطل (26) نيز پرداخته است.

ب) تلازم گفتگوي بين الاديان و نفي انحصارگرايي:

برخي از نويسندگان، جهت تبيين كثرت گرايي ديني و نفي انحصارگرايي ديني به ضرورت گفتگوي بين الاديان و زندگي مسالمت آميز تمسّك جسته اند. (27) اين رويكرد، برگرفته از پاره اي از متفكّران مغرب زمين چون تيليش، اتو، توين بي و ترونلچ است كه سعي دارند تا دعوي انحصاري را با اين شيوه به حاشيه برانند؛ در حالي كه حق اين است كه تلازمي ميان ضرورت گفت و گو و زندگي مسالمت آميز از يك سو و نفي انحصار از سوي ديگر وجود ندارد. تفصيل اين ديدگاه به شرح زير قابل تبيين است:
1. گفتگوي بين الاديان، روشي عملي، جهت روشن شدن، كشف حقيقت و رفع ابهام ها و كينه هاست. متديّنان و رهبران ديني با جلسات علمي و ديني مي توانند با سعه صدر، ديدگاه ها و عقايد خود را تبيين نموده، سوء تفاهم ها را برطرف ساخته و بخش مهمّي از اختلافات نظري و علمي كه زاييده سوء فهم هاست را زائل نمايند؛ البته، اين روش عملي، نه به معناي « پلوراليسم ديني » است و نه مستلزم آن است؛ زيرا پلوراليسم ديني يك انديشه و رويكردي در باب حقانيّت تمام اديان است، بر اين مبنا، تمام اديان متعدّد و متكثّر در جهان، حق اند و لذا حقانيّتِ انحصاري در بين اديان وجود ندارد؛ پس هيچ تلازمي ميان روش عملي ( گفتگوي بين الاديان ) و انديشه نظري ( پلوراليسم ديني ) وجود ندارد. ممكن است برخي اين مطلب را بپذيرند كه تلازم و اقتضاي منطقي ميان اين دو مقوله وجود ندارد؛ ولي تلازم روان شناختي برقرار است؛ چرا كه به لحاظ روان شناختي، تا انسان به حقانيّت تمام اديان اعتراف نكند، زمينه اي براي گفت و گو و زندگي مسالمت آميز فراهم نمي آيد. پاسخ اين ادّعا نيز اين است كه اگر گفتگوي بين الاديان براي كشف حقيقت و كشف اختلاف ها و اشتراك ها انجام مي پذيرد، در آن صورت با پذيرش پلوراليسم ديني و حقانيّت تمام اديان، عمليات گفت و گو لغو و عبث و بي فايده خواهد بود.
2. از منظر درون ديني كه كاملاً با روش عقلي و منطقي هم سازگار است نيز گفتگوي منطقي و خردپذير امري ضرورت است؛ بر اين اساس خداوند متعال به بندگان خود بشارت مي دهد كه: « به سخنان ديگران گوش فرا دهيد و بهترين ها را پيروي كنيد ». و اين شيوه را « شيوه خردمندان » معرفي مي كند. (28) پرهيز از تقليد كوركورانه و جدال غير احسن و مراء نيز مورد توصيه اكيد قرار گرفته است. (29)
ائمه اطهار ( عَليهمُ السَّلام ) نيز در مناظرات و گفتگوهاي خود با ملحدان، مخالفان و زنادقه نيز از همين شيوه قرآني بهره جسته و با سعه صدر و تحمّل فراوان به استماع كلام رقيب مي پرداختند و با آنها به بحث و گفتگو اقدام مي كردند و بدون دشنام و ناسزا گويي، سخن حق را به رقيب منتقل مي ساختند؛ حتّي خداوند سبحان مي فرمايد: « نسبت به آن چه دانش نداريد، احتجاج نكنيد »؛ (30) ولي نه در آيات قرآن و نه در روايات و سيره عملي پيشوايان دين، هيچ گونه تلازم منطقي و روان شناختي ميان گفت و گو و زندگي مسالمت آميز و پذيرش حقانيّت اديان ديده نمي شود؛ بلكه گفتگوي آنها همراه با نقد اديان منحرف بوده است.
اشكال ديگر ما، يك نقد مبنايي است و آن اينكه: رويكرد گفتگوي بين الاديان كه از سوي جان هيك، ويلفرد كنتول اسميت و نينيان اسمارت مطرح كردند، بر اساس ترديد در معتقدات ديني بنا نهاده شده است، در حالي كه چنين پيش فرضي نظام گفت و گو را بر هم مي زند و صورت مسئله را محو مي سازد؛ به همين دليل، در مكتب اهل بيت ( عليهم السَّلام ) بر استقامت در دين و نگه داشتن آن توصيه شده است و فرموده اند:
ميوه دين، قدرت يقين است؛ ايمان، درختي است كه ريشه اش يقين است و كسي كه در قلبش شك و ترديد جاي گزين شود، به خدا ايمان ندارد. (31)
خلاصه سخن اينكه گر چه گفتگوي بين الاديان از ضروريات حيات اجتماعي دوران معاصر است و شرط آن، سعه صدر و روحيه همدلي است؛ ولي به هيچ وجه بر كثرت گرايي ديني و حقانيّت تمام اديان موجود دلالت دارد و نه نافي انحصارگرايي ديني يا مثبتِ الهيّات جهاني است كه در اين صورت، اصل گفت و گو منتفي خواهد شد.

پي‌نوشت‌ها:

1. ر. ك: صراط هاي مستقيم، كيان شماره 36، ص 13، 14.
2. F. H. Bradly ( 1924 - 1864 )
3. پل فولكيه، فلسفه عمومي، ترجمه يحيي مهدوي، ص 364، 365، انتشارات دانشگاه تهران.
4. جان هرمن رندل و جاستون باكلر، درآمدي به فلسفه، ترجمه امير جلال الدين اعلم، ص 137، 138، انتشارات سروش.
5. آژد وكيويچ، مسائل و نظريات فلسفه، منوچهر بزرگمهر، ص 41، مؤسسه انتشارات علمي دانشگاه صنعتي.
6. حقانيّت، عقلانيت، هدايت، كيان 40، ص 5.
7. زخرف، 23.
8. صراط هاي مستقيم، ص 45، و نيز ر. ك: حقانيّت، عقلانيّت، هدايت. كيان 4، ص 8.
9. آل عمرن، 64.
10. حجرات، 13.
11. نساء، 90.
12. ممتحنه، 8.
13. عفيف عبدالفتاح طباره، روح الدين الاسلامي، لبنان، دارالكتب، بي تا، ص 274.
14. نهج البلاغه، فيض الاسلام، نامه 53.
15. اسراء، 70 و حجرات، 13.
16. انعام، 207.
17. آل عمران، 64 و بقره، 113.
18. نحل، 125 و انعام، 108.
19. ر. ك: محمد محمدي ري شهري، گفت و گوي تمدن ها در قرآن و حديث.
20. نجم، 28؛ جاثيه، 24؛ ص، 27؛ انعام، 116.
21. تفسير نمونه، ج 2، ص 542 - 543.
22. بقره، 170؛ اعراف، 70، 71، 173؛ يونس، 78؛ زخرف، 23.
23. بحارالانوار، ج 2 ص 138.
24. همان، ص 139.
25. همان، ج 71، ص 428.
26. توحيد صدوق، ص 461.
27. ر. ك: محمد مجتهد شبستري، نقدي بر قرائت رسمي از دين، تهران، طرح نو، ص 402.
28. زمر، 18.
29. عنكبوت، 26؛ نحل، 125؛ بقره، 170.
30. آل عمران، 66.
31. غررالحكم، ج 1، ص 85؛ تصنيف غررالحكم، ص 86، 87.

منبع مقاله :
خسرو پناه، عبدالحسين؛ (1388)، مسائل جديد کلامي و فلسفه دين (3)، قم: مرکز بين المللي ترجمه و نشر المصطفي ( صَلَّي الله عليه و آله )، چاپ اول