نويسنده: عبدالحسين خسرو پناه




 

« متكلّمان اسلامي »، اعمّ از « شيعه » و « سنّي » در مسئله مورد بحث، رويكرد يكساني ندارند؛ برخي از آنها با تكيه بر حسن و قبح عقلي، به « قاعده لطف » تمسّك كرده، ضرورت بعثت انبيا را در دوري از معصيت و نزديكي به طاعت تبيين كرده اند؛ عده اي ديگر نيز، همانند حكمايي چون: ابن سينا سهروردي، فارابي و... رويكردي « عدالت گرايانه » بر مبناني حقوقي و روش عقلي فلسفي داشته اند.
گروهي ديگر از آنها هم با روش « كاركردگرايانه » و توّجه به آثار و خدمات دنيايي احكام و دستورهاي اسلام، به ديدگاه دنياگرايانه توجّه بيشتري كرده اند.
دسته ديگر از متكلّمان، با روش نقلي و با استناد به آيات و روايات، « ديدگاه جامع نگر » را پسنديدند و رويكرد ديگر متكلّمان اسلامي درباره « انتظار بشر از دين »، از طريق استدلال بر حسن يا وجوب تكليف است و اين گروه با نگاهي « غايت انگارانه » به استنباط انتظارات بشر از دين پرداخته اند. كه در ادامه اين گفتار به بيان اين ديدگاه ها مي پردازيم:

1. شيخ مفيد ( 336 - 413 ه ق. )

از متكلّمان و متفكّران شيعي، در پاسخ به پرسشي در مورد دليل وجوبِ نصب انبيا رُسُل مي نويسد: « دليل ما لطف است كه بر حق تعالي وجوب دارد ». او درباره وجوب لطف الهي مي گويد: « غرض حق تعالي ( كه هدايت انسان ها باشد ) به آن توقّف دارد ». (1)
شيخ مفيد در تعريف امامت مي نويسد:
الائمة قائمونَ مقام الانبياء ( صَلي الله عليهِ و آلِه ) في تنفيذ الاحكام و اقامة الحدود و حفظ الشّرايع و تأديب الانام؛ (2)
مارتين مكدرموت در تفسير اين سخن مي نويسد:
در پرتو اين تعريف، معلوم مي شود كه « امام » فقط رئيس جامعه اداري، قضايي و لشگري نيست، بلكه معلّم نوع انساني با قدرت مطلقه است؛ به همين جهت، شيعيان، عصمت از گناه و خطا را شرط دانسته اند. (3)
با اين رويكرد، انتظار بشر از دين گسترش مي يابد؛ مكدرموت، ضرورت نبوت از ديدگاه شيخ مفيد را نياز انسان به معرفت الهي و قواعد اخلاقي مي داند كه در اين صورت انتظار بشر از دين و نياز انسان ها به شريعت از ديدگاه شيخ مفيد اين است كه، حق تعالي را به آنها بشناساند و آنها را به قواعد اخلاقي راهنمايي كند. (4)
شيخ، در جاي ديگري مي نويسد:
اماميّه بر اين مطلب اتفاق نظر دارند كه عقل در علم و نتايج علمي به سمع و شريعت نيازمند است و از آن انفكاكي ندارد؛ زيرا شريعت، عاقل را در كيفيّت استدلال آگاه مي سازد. (5)
با اين توضيح روشن مي شود كه، نه تنها در نزديكي مكلّف به طاعت و دوري او از معصيت به دين و شريعت محتاج هستيم، بلكه در كيفيّت استدلال عقلي و در علم و نتايج عقلي نيز به متون ديني نيازمنديم.
از آن چه شيخ مفيد، پيرامون مسئله امامت بيان داشته، مي توان دريافت كه دعاوي وي مبني بر وجوب معرفت امام، افضليّت و وجوب امامت حضرت علي ( عليه‌السَّلام )، فساد امامت مفضول بر فاضل و اثبات علم و عصمت و... به جهت گستره كمّي و اهميّت كيفي دين اسلام است؛ (6) بنابراين، شيخ مفيد گرچه در مقام اثبات ضرورت بعثت انبيا به قاعده لطف بسنده كرد؛ اما در بحث امامت، به گستره شريعت و اسلامِ جامع نگر اعتقاد داشت؛ البته به دليل مطرح نبودن مسئله انتظار بشر از دين و قلمرو آن در زمان شيخ، از گستره مذهب به تفصيل بحث نشده است.

2. سيّد مرتضي ( 355 - 436 ه ق. )

در بحث انتظارات بشر از دين، اگر فقط به مسئله بعثت انبيا توجه كنيم؛ سيد مرتضي كه از متكلّمان برجسته شيعه است، تنها به « قاعده لطف » و قرب به طاعت و بعد از معصيت بسنده كرده است؛ اما با نگاه گسترده به ديدگاه هايش، به ويژه درمسئله امامت بايد « ديدگاه اسلام جامع نگر » را به وي نسبت دهيم؛ هر چند كه به تفصيل، از آن سخن نگفته باشد؛ مخصوصاً در عبارت ذيل كه از نقصان و كمبود عقل و جبران از آن به وسيله شريعت سخن به ميان آورده است:
اَعلم! انه لا طريق من جهة العقل الي القطع بفضل مكلّف علي آخر، لأنّ الفضل المراعي في هذاالباب، هو زيادة استحقاق الثّواب و لا سبيل الي معرفة مقادير الثواب من ظواهر فعل الطاعات؛ لأن الطاعتين قد تتساوي في ظاهر الامر حالهما و ان زاد ثواب واحدة علي الأخري زيادة عظيمة، و اذا لم يكن للعقل في ذلك مجال، فالمرجع فيه الي السمع؛ فان دلّ سمع مقطوع به من ذلك علي شيء عوّل عليه و الاّ كان الواجب، التوقف عنه و الشك فيه. (7)
خلاصه سخن اين كه: مجالي براي عقل، در درك ثواب و عقاب نيست و يگانه مرجع، سمع و شرع است؛ بنابراين مي توان با توجّه به ديدگاه سيد مرتضي پيرامون « قاعده لطف »، نقصان عقل؛ جامعيت شريعت اسلام و مسئله امامت و رهبري دنيوي و اخروي، ديدگاه وي را جامع گرايانه دانست.
از نگاه ما سيد مرتضي با اين عبارت گرفتار اصل حضور دين در غياب عقل شده، كه خود از آفات دين پژوهي است. در حالي كه شريعت در امور حياتي مربوط به سعادت و شقاوت انساني كه از قلمرو عقل خارج است، به داوري مي پردازد، ولي فعاليّت آن منحصر به اين امور نيست.

3. شيخ طوسي ( 385 - 460 هـ ق. )

از جمله عالمان، فقيهان و متكلّمان برجسته شيعي، شيخ طوسي است كه در كتاب « الاقتصاد فيما يجب علي العباد » و « تمهيد الأصول » با تفصيل بيشتري به بحث ضرورت بعثت انبيا و نيازهاي بشر به دين پرداخته است، وي در شرح ديدگاه خود مي گويد:
دليلي كه خوبي برانگيخته شدن پيامبران را مي رساند، اين كه آنان پيام هايي به ما مي رسانند كه موجب نيكي و مهرباني به ماست؛ زيرا مي شود كه خداوند برتر از همه چيز، بداند كه مردم، برابر با خردشان، بايد كارهايي را انجام داده و از انجام كارهايي بايد دست باز دارند؛ پاره اي از كارهاي ديگر هست كه اگر آنها را به جا آورند به انجام دادن آن چه خرد، آنها را به آن وادار مي كند، مي كشاند و يا آنان را از كارهايي كه خردشان بد مي داند روگردان مي كند؛ يا كارهاي ديگري هست كه با انجام دادن آنها به سر زدن كار بد يا كوتاهي كردن در كاري كه بايد انجام بدهند مي كشاند؛ پس خداوند كه به اينها آگاه است بايد مردم را از آن كارها آگاه گرداند؛ زيرا آگاهي دادن از كارهاي نخست، مهرباني به آنان است و انجام شدن كارهاي دوم، آنان را به نابودي مي كشاند و آگاه نبودن از آن كارها بنابر آن چه در گذشته ها آشكار كرديم، نارسايي هايي در كار آنان است كه خداوند برتر از همه چيز بايد مهرباني نموده و نارسايي هايي موجود را از ميان بردارد و نمي شود خداوند بدون آن كه پيامبري را بر انگيزاند، اين نارسايي ها را به مردم بي آگاه اند و اين را از آن رو گفتيم كه با نشاني هاي عقل، نمي توان به اين نارسايي ها پي برد و اگر خداوند دانشي آشكار به اين نارسايي ها در آنان بيافريند، حُسني ندارد؛ زيرا اگر مردم خود به خود از همه چيز آگاه باشند، ديگر نارسايي در كارشان وجود نداشته و ديگر نبايد كاري را انجام بدهند، يا از كاري نبايد دست باز دارند؛ و پس از اين سخنان راهي نمي ماند جز آن كه بايد پيامبران برانگيخته شوند تا آن كارهايي را كه بايد مردم انجام بدهند يا از آن دست بردارند، به آنان بشناسانند و همين سخن، دليل بر آن است كه مي گوييم، از آن جا كه برانگيخته شدن پيامبران، امري پسنديده است، بايد برانگيخته شوند و خوب بودنش از اين كه بايد انجام گردد جدا نمي شود. (8)
شيخ طوسي براي اين كه گرفتار اصل « غروب دين در طلوع عقل » نشود، كاركرد شريعت در معلومات بشري را نيز تبيين مي كند و مي نويسد:
رواست خداوندِ برتر از همه چيز، پيامبري را بر انگيزاند تا او آن چه را در خِرَدهاست، استوارتر گرداند، هر چند فرمان هايي با او نباشد و برانگيخته شدن او از اين راه كه خرد براي دانا بودن به آنها بس است، بيهوده نخواهد بود؛ زيرا مي شود خود برانگيخته شدن آن پيامبري كه به همان چيزهايي كه خرد مردم از آن آگاه است مي خواند، براي انجام دادن كارهايي كه بايد انجام گردد، يا بايد انجام داده نشود مهرباني باشد. پس با كمك برانگيختن چنين پيامبراني كساني كه اگر به وسيله آنان به آن چه در عقل هست خوانده نمي شدند نمي گرويدند، بدان خواهند گرويد. (9)
شيخ طوسي نيز همانند اساتيد خود شيخ مفيد و سيد مرتضي، امامت را به رياست عامّه و فرماندهي ميان عامّه مردم تفسير مي كند و با اين رويكرد، نگرش جامع نگرانه را در بحث انتظار بشر از دين مي پذيرد. (10)

4. شيخ سديدالدّين محمود حمصي رازي از بزرگان شيعي قرن 6 و 7 هـ ق.

وي موارد ذيل را به عنوان فوايد بعثت و نيازهاي بشر به دين ذكر مي كند:
الف) شناساندن مصالح و مفاسد مكلّفان؛
ب) تبيين ثواب و عقايد آخرتي؛
ج) شناخت وحدانيّت الهي؛
د) تأكيد بر احكام عقلي؛
ح) بيان غذاهاي مفيد و مضرّ؛
خ) معرفي لغات.
ايشان بعد از ذكر اين موارد به اين مطلب مي پردازد كه آيا جانشيني براي دين در وصول به اين موارد وجود دارد يا نه؟ از نگاه وي:
مصالح و مفاسدي در عالم وجود دارد كه در قرب الهي مؤثر است و از حوزه عقل بشر فاصله دارد و رسيدن به آنها، فقط از ناحيه انبيا ميسر است. غذاهاي مفيد و مضر نيز با تجربه، قابل شناسايي اند؛ ولي زمان طولاني لازم است و چه بسا در اين بسترِ زماني، بسياري از انسان ها از بين بروند. به همين دليل پيامبران آنها را بيان مي كنند و تأكيد شريعت بر احكام عقلي نيز به جهت آن است كه متضمن تذلّل و تضرّع و خشوع به حق تعالي است. (11)
به اعتقاد ما مؤلّف « المنقذ من التّقليد » ديدگاهي جامع نگر به مسئله انتظار بشر از دين دارد؛ ولي دقيقاً مشخّص نمي كند كه گستره « شريعت » در اين امور تا كجاست و در چه مرزي از « عقل » و « تجربه » تمايز مي يابد و آيا اگر بعدها مسئله اي به وسيله عقل روشن شد از شرعيّت آن كاسته مي شود؟ علاوه بر اين كه مباحث فوايد و غايت بعثت را نيز با يكديگر خلط كرده اند.

5. خواجه نصيرالدّين طوسي ( 597 - 672 هـ ق. ):

رياضي دانان، منجم، حكيم، سياستمدار و متكلّم شيعي، خواجه نصير الدّين طوسي در كتاب « تلخيص المحصّل » و « قواعد العقائد » طريق معروف حكما را كه بر مبناي حيات اجتماعي انسان استوار است، طرح مي كند؛ او در شرح الاشارات و التنبيهات به نقد استدلال ابن سينا مي پردازد و فقط از زاويه مشخّص به اثبات لزوم « نبوت » اشاره مي كند.
خواجه در « تلخيص المحصّل » و « قواعد العقايد » فلسفه وجودي بعثت انبيا را، تكامل انسان ها از راه شناختي كه از طاعت و معصيت مي يابند، مي داند؛ او در نتيجه معتقد است: انبيا نبايد سخني مخالف با عقل سليم اظهاركنند و بايد مردم را به طاعت فرا خوانند و از گناه باز دارند و براي اثبات نبوت خويش، تحدّي كنند و معجزه ارائه دهند. (12)
خواجه همانند فارابي از طريق « مدينه فاضله » به لزوم وجود مرشدان و هادياني كه از ناحيه حق تعالي مورد تأييد قرار گرفته اند، فتوا مي دهد و نياز انسان به دين و بعثت انبيا را در تحقّق « مدينه فاضله » مي داند. (13)
خواجه در « تجريد الاعتقاد » رويكرد كاركردگرايي را به كار مي گيرد و فوايد و ثمراتي را براي اثبات حسن و وجوب « بعثت » بيان مي كند؛ (14) خلاصه ديدگاه « كاركرد گرايانه » خواجه را اين گونه مي توان بيان كرد:
1. در مواردي كه « شرع » به ياري « عقل » مي شتابد و احكام عقلي را در حوزه مستقلاّت و غير مستقلاّت عقلي ياري مي كند، مثل اثبات وجود و صفات الهي.
2. عقل، در مواردي مثلِ معرفي طبقات بهشت و جهنم كه توان درك و داوري ندارد نيز، به شريعت نيازمند است.
3. شريعتِ انبيا، هنگامي منشأ زوال بيم انسان ها درباره اعمال و رفتارشان مي شود كه اعمالشان با بايدها و نبايدها شرعي انطباق يابد.
4. « عقل » در درك افعال پسنديده و ناپسند نيز نيازمند « شرع » است.
5. درك خوراكي ها و داروهاي سودمند و زيان بار و هر چيز سودمند و زيان بخش ديگري كه تجربه ناپذيرند، يا به زمان طولاني نيازمندند.
6. حفظ نوع انساني در اثر برقراري نظم اجتماعي و قوانين و سنّت هاي الهي و ضمانت اجرايي قوانين اجتماعي.
7. تكميل امور اخلاقي، تربيتي و معنوي انسان ها به حسب استعدادهاي مختلفشان.
8. آموزش صنعت و فنوني كه بر مردم پوشيده است.
9. تعليم اخلاق و سياست هاي اجتماعي.
10. اطلاع يافتن از ثواب و عقاب و پاداش و جزاي آخرتي.
به نظر نگارنده، اشكالاتي كه بر رويكرد خواجه وارد است، متوجّه روش كاركردگرايانه اوست؛ زيرا؛ اولاً: برخي از فوائد ذكر شده در « تجريدالاعتقاد » بي بديل و غير قابل جانشين نيست؛ ثانياً: شايد برخي از اين نيازها با علل و عوامل ديگري برطرف شود و دين را گرفتار قبض و بسط سازد؛ ثالثاً: محقق طوسي در فائده ششم به رويكرد فلسفي بوعلي اشاره مي كند، در حالي كه در « شرح الاشارات » به نقد آن پرداخته است.
بنابراين سير از فايده به نياز، نوعي « برهاني اِنّي » است كه حجيّت منطقي ندارد و لازم است در اثبات ضرورت بعثت انبيا و نياز انسان به دين از « برهان لمّي » استفاده شود.

6. علّامه حلي ( رَحمة الله ) ( 648 - 726 هـ ق. ) از فقها و متكلّمان برجسته شيعه.

علّامه حلي ( رَحمة الله )، در مسئله انتظار بشر از دين، مشربي فلسفي و عدالت گرايانه دارد؛ او معتقد است: براي جلوگيري از هرج و مرج در زندگي اجتماعي انسان ها، نياز به قوانين اجتماعي است، و براي اين كه اين قوانين ضمانت اجرا هم داشته باشند، بايد از طرف شارع مقدّس و با استفاده از معجزه تحقّق يابند. (15)
علاّمه با مشرب كلامي هم، نياز انسان به دين را در نزديكي به طاعت و دوري از معصيت محدود مي كند؛ (16) ولي در نگاه « كاركردگرايانه » اش، فوايد فراوان فردي و اجتماعي، دنيايي و آخرتي، سياسي و اجتماعي، مادي و معنوي، علمي و ارزشي براي دين قائل است؛ از قبيل: اخبار قطعي بر وقوع عقاب بر گنه كاران، معرفي مصالح و مفاسد، تأكيد بر معارف عقليّه، ارائه وجوب تكاليفي كه دور از عقول بشري‌ اند، شناساندن برخي صفات الهي، دور از حوزه كشف عقل، بيان حسن و قبح هاي دور از دسترس عقل، زايل كردن خوف و حيرت انسان ها، زوال تنازع ميان انسان ها در اثر زندگي اجتماعي، معرّفي صنعت هاي پنهان و خفي از عقول بشر و... (17)
علاّمه در تعريف « امامت » هم مي گويد: « هي رئاسة عامة في الدّين والدّنيا، لشخص من الاشخاص. » (18) و اين مطلب نشان مي دهد كه وي در مسئله انتظار بشر از دين، از ديدگاه جامع نگرانه اي برخوردار است؛ گر چه در مقام اثباتِ ضرورتِ بعثت، به ادلّه محدودتري استناد مي كند.

7. محقق لاهيجي:

وي نيز از راه هاي متفاوتي به مسئله انتظار بشر از دين پرداخته است: هم از عنصر « تكليف » و تقسيم آن به « عقلي » و « شرعي » كمك مي گيرد و هم مواظبت مكلّف بر « عبادات شرعي » را موجب نزديكي به مقتضاي « تكاليف عقلي » معرّفي مي كند و تكاليف شرعيّه را هم لطف الهي مي شمارد؛ به اعتقاد وي: نفس ناطقه، مجرّد است و براي جلوگيري از تعارض قواي آن، يعني « عقل » و « شرع » و رسيدن انسان به كمال حقيقي كه غرض الهي است، تكاليف شرعي لازم هستند؛ لذا به اعتقاد وي، نخستين نياز بشر به « دين » در ساحت تكاليف شرعي، جهت رسيدن به تكاليف عقلي و جلوگيري از تعارض قواي انساني و رسيدن به كمال حقيقي است. دومين نياز بشر به « دين » از ديدگاه لاهيجي، ترك اهمال نوع انسان كه برترين انواع كائنات است، مي باشد. (19) لاهيجي به استدلال « اشاعره » ، « معتزله » و حكما درباره « ضرورت بعثت انبيا » نيز اشاره مي كند. (20)

8. فيض كاشاني:

متكلّم، حكيم و محدّث برجسته شيعي، بابي را در « علم اليقين » با عنوان « في الاضطرار الي الرّسل و الشّرايع و اسرار التّكاليف » باز كرده و با بيان نه فصل، ضرورت و لزوم دين و دينداري و انواع نيازهاي بشر به « شريعت » را بيان كرده است؛ فيض در فصل اول از اين كتاب، تقريري از برهان حكما را بر اثبات ضرورت بعثت انبيا بيان مي كند و فرستادن شريعت از طرف خداوند را به عنوان قانون معيشت دنيا و طريق الي الله و تذكّر آخرت لازم مي داند؛ وي در فصل دوم، با اشاره به فقدان كمال لايق در آغاز تولّد براي انسان و عدم توانايي او در رسيدن به كمال نهايي، سياست و تربيت و تدبير در جهت خير و سعادت از ناحيه حق تعالي را ضروري مي داند تا انسان در مرتبه بهايم اسير نشود؛ وي در فصول بعدي، ادلّه اي را براي بيان ضرورت بعثت انبيا ذكر مي كند. (21)

9. ملّا نظرعلي طالقاني ( 1240 - 1306 ) هـ ق. )

از علما و فقهاي بزرگ شيعه و جامع اصول و فروع و در بردارنده معقول و منقول است؛ وي يكي از نيازهاي بشر به دين را « قرب الهي » دانسته و بر اين مبنا، فايده « تكليف » را اين گونه توضيح مي دهد:
غرض از تكليف، تكميل بندگان و قرب به خداوند عالميان است؛ پس تكليف، مخصوص كسي است كه هم ناقص باشد و هم قابل كمال و ترقّي باشد. (22)
طالقاني در لزوم ارسال پيامبران به « قاعده لطف » و « حسن و قبح عقلي » تمسّك مي كند و از اين طريق فوايد عمومي را به شريعت نسبت مي دهد.
با توجه به رويكرد او در مسئله « امامت » در جايگاه رياست امور ديني و دنيايي، بايد ديدگاهي جامع نگر را به وي نسبت داد؛ طالقاني در اين باره مي نويسد:
مراد از امت در نزد شيعه و سني رياست است در امور دين و دنيا؛ يعني امام: كسي است كه رئيس و مطاع و مرجع خلايق باشد در حفظ دين و نظم دنياي ايشان. (23)

10. مير سيد احمد علوي عاملي:

او شاگرد و داماد ميرداماد است. وي در كتاب « لطائف غيبيه » به تعريف و بيان ضرورت نبوّت و نياز بشر به دين پرداخته و در لطيفه سومِ كتاب، ضرورت بعثت انبيا را براي بيان اغذيه و ادويه جسماني و نفع ادويه و اغذيه و مضرّات آنها بيان مي كند؛ خواه اغذيه و ادويه، متعلّق به پيكر عنصري باشد، يا به جوهر قدسي از اعمال صالحه و اكتساب عقايد يقينيّه تعلّق داشته باشد.
ايشان هم چنين در لطيفه ي چهارم، حدّ وسط لزوم دين و نياز بشر به دين را بيان طريق رياضات و مجاهدات و تصفيه ظاهر و باطن از دنس تعلّقات و بالجمله رياضت نفوس انساني و قواي حيواني مي داند، آن هم بر وجهي كه منقاد عقل شوند و ضرري به دماغ و قوا نرسد و از اعتدال مطلوب بيرون نرود.
در لطيفه ي پنجم نيز، به نياز بشر به امداد يكديگر در معاش و معاد و انتظام نوع انسان و احتياج به عدالت و نهج عملي براي دفع نزاع و اختلاف اشاره مي كند و از باب لطف الهي ضرورت بعثت انبيا و نياز بشر به دين را باز مي گويد. (24)

11. سيّد اسماعيل طبرسي نوري:

چكيده سخنان وي در مسئله مورد بحث، بيان انتظارات بشر از دين در قالب نيازمندي انسان به قوانين عادلانه، تكاليف الهي، كنترل شهوات و مختلف المراتب بودن انسان هاست كه بعثت انبيا، بي شك براي مراتب ضعيف و متوسط ضرورت دارد. (25)

12. اخباريان:

گروهي از علماي شيعه اند كه به شدّت با روش « اصوليان » كه در استنباط فروع فقهي از اصول، عقل را به كار مي گرفتند، مخالفت ورزيده و آن را ريشه تمام فسادها و انحرافات مي دانستند.
به اعتقاد علاّمه مجلسي كه از « اخباريان » معتدل به شمار مي رود، بهره گيري از عقل، جز در اثبات امامت كاري نادرست است؛ چرا كه باب عقل پس از شناخت امام، به وسيله امام، مسدود مي شود و انسان بايد معارف دين را از امامان اخذ كند و از عقل ناقص خود كه سبب انحراف و كج فهمي هاست بپرهيزد، علاوه بر اين كه تعصبّات و جاه طلبي ها و... بر صرافتِ ادراك عقلي اثر مي گذارند و از صحّت آن مي كاهند. (26)
« اخباريان »، علت اختلاف آرا و تكثّرگرايي در عرصه اصول دين را به كارگيري بي جهت عقل و تأويل عقلي متون و منابع شرعي معرفي مي كنند؛ آنها دليل عقلي پذيرفته شده نزد عموم عقلا را با توجّه به اختلاف عقول انسان ها و مراتبِ ادراك، مورد ترديد قرار مي دهند؛ زيرا به اعتقاد آنها: بسياري از ادلّه اي كه گروهي بر بداهت آن تأكيد دارند، نزد عدّه اي ديگر نه تنها بديهي نيستند، بلكه خلاف عقل شمرده مي شوند. به اعتقاد آنها: « عقلِ » مورد تأييد آيات و روايات، همان عقلِ درست فطري و دروني است كه اوهام بر آن غلبه ندارد و جاه و تعصّب و اغراض آن را فاسد نمي كند و با « شرع » هم مخالفتي ندارد. (27)
نتيجه آن كه: « اخباري ها »، منكر « عقل » نيستند و بديهيّات عقلي را به صورت احكام عقل فطري مي پذيرند و عمل بر اساس آن را ضروري و غير قابل انكار مي شمارند؛ اما غير بديهيّات، كه از راه استدلال و تفكّر عقلي به دست مي آيند، هنگامي پيروي مي شوند كه با دليل شرعي يا عقلي ديگر، تعارضي نداشته باشند و در صورت تعارض، دليل شرعي، مقدم خواهد بود. (28)
با توجّه به دامنه و قلمرو حداقلّي عقل، مي توان انتظار حدّاكثري از دين را به « اخباريان » نسبت داد؛ بنابراين « عقل » فقط تا رساندن انسان به منزل و مدرسه امامت كاربرد دارد و بعد از آن بايد به كمك « شرع » و « نقل » به حقايق و سعادت دست يافت.
در مقام داوري ديدگاه « اخباريان »، چند نكته قابل ذكر است:
الف) احتياط « اخباريان » پيرامون عقل گرايي افراطي و تأويل گرايي، بسيار ارزشمند است؛ چه بسيار عالماني كه با جايگزين كردنِ « وهم » و « ظن » به جاي « عقل » و « يقين »، به سرعت به تأويل آيات و روايات پرداخته، از معاني ظاهري دست برداشتند و منشأ اختلافات، تزاحم ها و چالش ها در عرصه معرفت ديني شدند.
ب) پرسش مهمّي كه اخباريان با آن مواجه هستند اين كه: چگونه مي توان در مقام اثبات امامت، از عقل بهره برد و احكام آن را معتبر دانست؛ ولي پس از اين مرحله، به كارگيري عقل و احكام عقلي را نادرست تلقّي كرد؟ اگر در نظام معرفت شناختي، معيار شناخت و توجيه، وجود دارد، اين معيار، بايد در همه جا كارآمد باشد.
ج) احاديثي كه در مذمّت و ممنوعيّت عقل وارد شده، در مقام مسند ساختن عقل نبوده و يقيني و قطعي شمرده نمي شوند، بلكه مقصود، احكامي هستند كه از عقل ظنّي، مانند قياس و استحسان به دست مي آيند.
د) پذيرش احكام « عقل فطري » و عدم پذيرش احكام « عقل غير فطري » نيز ناتمام است؛ زيرا ملاكِ پذيرش و عدم پذيرش احكام، يقين و عدم يقين است؛ چگونه ممكن است احكام بديهي عقل، پذيرفته شوند؛ ولي احكام يقيني كه با يك يا چند واسطه به بديهيّات مي رسند، رد شوند.

پي‌نوشت‌ها:

1. محمد بن محمد المفيد، مصنفات، ج 10، النكت الاعتقادية، ص 35.
2. همان.
3. مارتين مكدرمت، نظريات علم الكلام عند الشيخ المفيد، ص 155.
4. همان، ص 129.
5. شيخ مفيد، مصنفات، اوايل المقالات في المذاهب و المختارات، ص 44.
6. همان، ج 8، الافصاح في الامامه.
7. سيد مرتضي، الذخيره في علم الكلام، ص 409.
8. محمد بن حسن الطوسي، تمهيدالاصول، ص 684، 685.
9. همان، ص 685، 686.
10. همان، ص 767، 775.
11. سديدالدين محمود حمصي رازي، المنقذ من التقليد، الجزءالاصول، ص 373 - 382.
12. نصيرالدّين طوسي، تلخيص المحصل و قواعد العقائد، باب رابع، ص 455.
13. همو، اخلاق ناصري، ص 41.
14. حسن بن يوسف حلّي، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص 271.
15. حسن بن يوسف حلّي، مناهج اليقين، ص 276، باب حادي عشر، ص 35.
16. همو، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص 217، منهاج اليقين من 226.
17. همان، ص 216، 264، 264.
18. همو، مناهج اليقين، ص 289.
19. عبدالرزاق لاهيجي، گوهر مراد، ص 353.
20. همان، ص 356.
21. فيض كاشاني، علم اليقين ج 1، ص 250.
22. مولا نظرعلي طالقاني، كاشف الاسرار، ص 23.
23. همان، ص 123، 124.
24. سيد احمد علوي عاملي، لطائف غيبية، ص 209، 300.
25. سيد اسماعيل طبرسي نوري، كفاية الموحدين، ص 509 - 512.
26. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 2، ص 314.
27. يوسف بحراني، حدائق الناظرة، ص 129، 129.
28. نعمت الله موسوي جزائري، انوار النعمانية، ج 3، ص 132، 133.

منبع مقاله :
خسرو پناه، عبدالحسين؛ (1388)، مسائل جديد کلامي و فلسفه دين (3)، قم: مرکز بين المللي ترجمه و نشر المصطفي ( صَلَّي الله عليه و آله )، چاپ اول