• چکیده : |
,""امیر" كه در خارج از كشور دچار بیماری لاعلاجی شده، به همراه پسر كوچكش، عرشیا، به ایران بازمیگردد و پس از مدتی از دنیا میرود. خانواده در غم مرگ او گرفتار است و بیش از همه، آوا، دخترخالهی امیر، دچار افسردگی و دلتنگی است، زیرا به امیر علاقهمند بوده است. پس از مدتی آوا به طور اتفاقی "آقای تهامی" را میبیند كه بسیار شبیه امیر است و ناخواسته به وی دل میبندد. آقای تهامی كه از همسرش، پروانه، جدا شده و با دخترش، دنیا، زندگی میكند نیز به آوا علاقهمند میشود، اما پروانه كه هنوز همسر سابقش را دوست دارد از آوا میخواهد به او كمك كند تا به زندگیاش بازگردد. آوا با وجود علاقهای كه به فرزین تهامی دارد، خود را كنار میكشد و او را از خود میراند." |