• چکیده : |
,"«اسپتال تروفی موویچ ورخوونسكی» در روسیه خود را قهرمان ملی میدانست. او دوست داشت كه خود را همچون یك «مرد خطرناك سیاسی» و تبعیدی تصور كند. این دو صفت او را چنان مجذوب خود كرد كه مردم اندكاندك مرتبه، مقام و كرامتاش را بالا بردند و به مقامی رفیع و جاذبهانگیز ارتقا دادند. بر حسب اتفاق، در مسكو منظومهای از «اسپتان تروفی موویچ» دریافت كردند و بدون اطلاع در یك كشور بیگانه و مجلة انقلابی چاپ كردند. این منظومه كه خطرناك تشخیص داده شد، استپان را به وحشت انداخت. او تغییر شغل داد و پیشنهادی از «واروارا پتروونا استاوروگین» زوجة یك سرهنگ برای تعلیم و تربیت تنها فرزندش دریافت كرد و این شغل را پذیرفت. از لطف و عنایت علاقة پرشور و دوستی ارزشمند و پرهیبتی كه وارواراپتروونا به او ابراز میداشت، همهچیز سروسامان یافت و سرنوشت امور تا بیست سال بعد مشخص شد." |