| • چکیده : |
,"«خاطره»، تك فرزند خانوادة بدیع دانشجوی رشتة حقوق است. او در دوران تحصیل با دوست یكی از آشنایانشان كه «حمید» نام دارد، آشنا می‌شود و به رغم اختلاف فرهنگی در خانواده به عقد او درمی‌آید. در این حال اولین خواستة حمید از او، با حجاب شدن، آن هم از نوع چادر است. اما شرط خانوادة خاطره فقط این است كه اجازه دهند تا دخترشان به تحصیل ادامه دهد. از طرفی «حاج زرگر»، پدر حمید، نیز كه فردی تعصبی است، همواره از خاطره ایراد می‌گیرد. تا این كه خاطره در دورة فوق‌لیسانس پذیرفته و پس از طی این دوره در دفتر یكی از دوستانش مشغول به كار می‌شود. حاج زرگر این بار از او می‌خواهد تا كارش را رها كند، اما خاطره نمی‌پذیرد و همین امر به جدایی او از حمید، آن هم در روزهای نزدیك به عروسی، منجر می‌شود. خاطره از آن پس برای فراموش كردن روزهای تلخ، برای مدتی نزد دایی‌اش در هند می‌رود و در آن‌جا سرنوشت به گونه‌ای دیگر برای او رقم می‌خورد." |