• چکیده : |
,"هفتههاست كه روستا را غبار فراگرفته و این امر معضلاتی را برای روستاییان فراهم آورده و آنها را ناگزیر به مهاجرت به دیگر روستاها كرده است. تنها افرادی كه در روستا باقی ماندهاند «صفورا» زن دوم هاشم بیگ، و «ارسلان» پسر كوچكش است كه آن دو نیز پس از چندی مهاجرت میكنند. هاشم بیگ كه اكنون در روستا تنها مانده به یاد زن اولش «آیپارا» كه پس از چندی بر اثر بیماری یرقان درمیگذرد ـ میافتد. در خیال خود آیپارا را میبیند كه سوار بر اسبی سیاه از درون خورشید مغرب بیرون آمده و میخواهد او را به همراه خود ببرد. داستان كوتاه «خورشید سیاه» یكی از داستانهای مجموع? حاضر است كه به وسیل? «عبدالمجید نجفی» نوشته شده است. عناوین برخی دیگر از داستانها عبارت است از: تاكتیك؛ پریان پوران؛ ناشناخته؛ نابغه؛ آقا معلم؛ و كاسه چینی." |