• چکیده : |
,"رمان حاضر، روایتی است از اهالی روستایی با نام پارادایس كه نخست با حاكمیت فرشتهای عادل، نشانی از بهشت دارد، اما حرص و آز عدهای از اهالی روستا و سادهلوحی گروهی دیگر باعث میشود كه دست دوستی به سوی موجودی با نام «جاسفر» و دستیار مكارش «شارون» دراز كنند. فرشته كه زوال شعور عدهای از مردم را میبیند، به ناچار همهچیز را رها كرد تا نوعی دیگر از زندگی را تجربه كند. بدینترتیب جاسفر حاكم پارادایس میشود. اما گذر زمان ثابت میكند، آنچه را كه جاسفر و شارون نوید میدادند حقهای بیش نبوده است. اما كار از كار گذشته و ظلمی بیاندازه دامنگیر مردم شده است. در این حال فرشته كه میداند وجود جاسفر جز پشیمانی برای مردم ارمغان دیگری نخواهد داشت، از همان روز اول حكومت جاسفر، تحقق افسانهای دیرین را برای براندازی حكومت جاسفر تدارك میبیند و آن از طریق وجود پسری با نام «برنارد» ـ فرزند هیزمشكنی با نام مارلو ـ است. این پسر روز به اسارت درآمدن فرشته به دنیا آمد، تا 18 سال دیگر به رغم تمام سختیهایی كه در این راه تحمل میكند، بساط حكومت جاسفر را برچیند." |