• چکیده : |
,"مجموعة حاضر حاوی دو داستان با این عناوین است: «آرمیتا» و «این كه همیشه میخواستم شكمت زیپ داشت». در داستان «آرمیتا» با دختری معمولی روبهرو هستیم كه برای بازگرداندن عشق از دسترفتهاش، بردیا، به جای تغییر كلام و رفتار خود، پیش مرد جادوگر و فالگیری میرود كه بسیار پرآوازه است. فالگیر بعد از امتحان چند نسخه، به او معجونی میدهد و میگوید در قرار ملاقاتی با بردیا آن را به او بخوراند. آرمیتا این كار را انجام میدهد و بردیا تا ابد نابینا میشود، آرمیتا نه تنها به عشقش نمیرسد بلكه مورد هجوم نیش و كنایههای اطرافیان قرار میگیرد. این موضوع او را به انتقام از فالگیر وادار میسازد." |