• چکیده : |
,"چون "آدم" و "حوا" از بهشت رانده و در زمین ساكن میشوند، صاحب دو دختر و دو پسر میگردند. آنگاه كه فرزندان، بالغ شده و زمان ازدواجشان فرا میرسد بنا به دستور الهی، پدر، "هابیل" و "لوزا" را به عقد یكدیگر درآورده و سپس صیغهی عقد بین "قابیل" و "اقلیما" راجاری میكند. قابیل كه شیطان بر وی تسلط یافته، سخت به خویش میپیچد؛ چرا كه خواهان لوزاست و او را حق خویش میداند. برادر تندخو، سرانجام اختیار از كف داده، با وسوسهی شیطان، رو سوی هابیل كرده و با ضربهای بر سر برادر، او را میكشد و جنازهاش را با درسی كه از یك كلاغ آموخته، در خاك پنهان میكند. پس از چندی قابیل كه به اشتباه خود پی برده پنهانی دست همسرش؛ اقلیما، را گرفته و به سوی "یمن" میگریزد. فرزند لوزا و هابیل به دنیا میآید و به دستور پدربزرگش با عموی خویش، شیث، ازدواج میكند. روزی شیث برای لوزا خبر میآورد كه قابیل به دست پسرش به قتل رسیده است، همانطور كه برادر خویش را كشته بود." |