• چکیده : |
,"«سالارخان» و «سامانخان»، دو خانزادهای هستند كه ثروت فراوانی دارند. «رشید» پسر یتیمی است كه در یك شب بارانی با سامانخان همراه شده وبه خانه وی میرود و در آنجا مشغول به كار و زندگی میشود. بعد از مدتی بین رشید و «پروانه»، دختر یكی یكدانه سامان، علاقة شدیدی به وجود میآید. از طرفی «فرزین» پسرعموی پروانه به او علاقهمند است. سرانجام رشید در سن بیستسالگی پروانه را از پدرش خواستگاری میكند، اما سامانخان عصبانی میشود و با كمك برادرش با طرح نقشهای او را به سربازی میفرستند. اما رشید قسم میخورد كه برگردد و از آنها انتقام بگیرد. در این فاصله بساط عروسی پروانه و فرزین چیده میشود و درست یك هفته بعد از عروسی، رشید بازمیگردد و در پی آن اتفاقاتی رخ میدهد كه در ادامة داستان بازگو خواهد شد." |