• چکیده : |
,"بچهها در مدرسه جمع شده و منتظر مهمانهایی بودند كه آقای مدیر وعده آمدنشان را داده بود. آقای مدیر وارد سالن شد و ورود پدربزرگ و گروهی از آتشنشانهای داوطلب را اعلام كرد. همه با خوشحالی بلندشدند و دست زدند. پدربزرگ و "دارا" و چند جوان، كه لباس آتشنشانهای داوطلب را به تن داشتند، وارد سالن شدند. پدربزرگ درباره شب چهارشنبه آخر سال و آیین باستانی ایران به بچهها توضیحاتی داد. سپس به آنها گفت كه آتشنشانهای داوطلبی كه در آنجا حضور دارند، خاطرات بسیاری از شبهای چهارشنبهسوری دارند. بچهها نیز با اصرار از آنها خواهش كردند كه خاطراتشان را بازگو كنند. نوجوانان داوطلب نیز به بیان خاطرات عبرتآموز خود پرداختند. كودكان در این كتاب با برخی نكات ایمنی در خصوص مراسم چهارشنبهسوری آشنا میشوند و روشهای پیشگیری از خطر را فرا میگیرند." |