• چکیده : |
,""سمرقندی"، سرهنگ بازنشسته، از یك ماه پیش به طور مرموزی به ضیافتی دعوت میشود، ولی به محض ورود به آنجا، با اتاقی به هم ریخته و خونی بر روی فرش مواجه میگردد. پس از مدتی مرد دیگری وارد خانه میشود و ادعا میكند كه برادر صاحبخانه است. او از برادرش ـ سرگرد بهزاد فرحان ـ میگوید. به تدریج مهمانان دیگری وارد خانه شده و درمییابند كه به جای ضیافتی باشكوه به محاكمهای دربار? پروندهای قدیمی دعوت شدهاند. در این شب هریك از مهمانان بخشی از خاطرات خود را از فرحان تعریف میكند؛ این كه او چگونه بدون هیچ حكمی در زمان جنگ به خرمشهر رفته و با رشادت فراوان به فرماندهی بخشی از نیروها رسیده بود، عدهای كه تحمل اوامر او را نداشتند، گزارشهایی كه علیه او به تهران فرستاده میشد و حكمی كه برای عزل ناحق او از سوی كمیتهای در تهران با حضور سرهنگ سمرقندی امضا شده بود. فرحان بعد از ده سال اسارت در زندان بعثیها به طور گمنام به ایران بازمیگردد و طی نقشهای تمامی افراد مسئول در خاطرات خود را به محاكمه میكشاند. "ضیافت به صرف گلوله" و "جنگی بود، جنگی نبود" دو داستان كوتاه مجموع? حاضر است." |