• چکیده : |
,"چاهكن به دختری دل بسته و برای نجات او كه لباسی به نازكی پر زنبور دارد به ته چاه میرود. اما روزها میگذرد و خبری از او نمیشود. فقط صدای ساز و دهل است كه از ته چاه شنیده میشود. ارباب ده برای كسی كه راز چاه را پیدا كند كیسهای طلا جایزه میدهد. تمام مردم ده به طمع جایزه یكی پس از دیگری به درون چاه میروند اما كسی بازنمیگردد. تا سرانجام فقط ارباب ده با كیسهی طلا باقی میماند. او كه از تنهایی خسته شده شبانه از ده میرود، اما به دلیل تاریكی در چاه سقوط میكند. سالهای سال بعد فقط استخوانهای پوسیدهی چاهكن در ته چاه پیدا میشود." |