| • چکیده : |
كتاب، شامل مجموعهای از داستانهای به غایت كوتاه موسوم به مینی مالیستی" است كه یكی از آنها با عنوان "دوچرخه همسایه "عینا درج میگردد" .روز و شب دوچرخه جلوی چشمانش رژه میرفت .خانوادهاش توان مالی نداشتند .تابستان را كار كرد .ناگهان، دوچرخه از ذهنش پرید .پولها رفت، دوچرخه هم به خانه نیامد .برادرش با او دعوا كرد .آن روز حرف زد .ـ همه پولها را به پسر همسایه دادم ـ چرا؟ ـ پدرش بیكار است .ـ بیكار باشد؟ !ـ اگر بیكار بماند . پسرش نیز به مدرسه نمیآید .من هم دوست ندارم اینجوری شود .ـ ربطی به تو داشت !ـ ربط داشت .دوچرخه واجب نیست، مدرسه واجب است .دهان برادرش قفل شد ."" |