• چکیده : |
,"«سیما» دختر زیبا و فهمیدهای است كه با مادر خود «زهرا» زندگی میكند. زندگی آنها از راه كار كردن مادر در خانههای مردم میگذرد تا این كه مادر بیمار میشود و سیما با ظاهری پسرانه به عنوان واكسزن و مستخدم در خانة بزرگ آقای «جواهری» مشغول به كار میشود. در این فاصله با تلاش خود در دانشگاه نیز پذیرفته میشود. «سینا» و «سامان» پسران آقای جواهری از آلمان به خانه بازمیگردند. سینا پسری پرشور و شر و دقیق و زیركی است كه خیلی زود پی به هویت سیما میبرد و عاشق او میشود. اما توجه سیما به سامان به دلیل فروتنی و مهربانیاش مانع از ابراز عشق میشود. سیما نیز كمكم عاشق سینا میشود ،اما روبهرو شدن مادر با آقای جواهری و آشكار شدن نسبت آقای جواهری با سیما به عنوان پدر برای مدتی او را سردرگم و مردد باقی میگذارد." |