• چکیده : |
,"«علی تختی» كه پدر خود را از دست داده، همراه مادر و خواهر كوچكش به سختی روزگار میگذراند و مشكلات بسیار زیادی را تحمل میكند تا روزی كه مربی امور تربیتی مدرسه، آقای شهیدی، در جریان وضع زندگی آنها قرار گرفته و به كمكشان میشتابد. با كمك آقای شهیدی، زندگی علی و خانوادهاش به روال عادی بازگشته و مشكلات از زندگیشان رخت میبندد. آقای شهیدی راهی جبهههای جنگ شده و سرپرستی خانوادة علی را آقای صالحی كه از خیرین آموزش و پرورش و دبیر ورزش است به عهده میگیرد. پس از چندی آقای صالحی كه او نیز به جبهه رفته، مفقوالاثر گردیده و علی برای یافتن وی عازم منطقة جنگی شده و در آنجا شیمیایی میشود. او این موضوع را با هیچكس در میان نمیگذارد و تمام ذهنش درگیر ساختن یك مركز خیریه و ورزشگاه است. بالاخره ورزشگاه ساخته میشود. اما علی كه بسیار بدحال است به شهادت میرسد و پس از وی نامش را بر روی همان ورزشگاهی كه او برای ساختنش زحمت بسیار كشیده میگذارند." |