• چکیده : |
,"این داستان سرگذشت جوانی را به تصویر میكشد كه برای یافتن كار و ساماندهی به اوضاع زندگیاش، به تهران سفر میكند. «جاسم» پس از مدتی جستجو سرانجام زیر نظر یك استادكار نقاشی مشغول بهكار میشود؛ اما خامی و تجربهی كم او باعث میشود استادش با ترفندی ناجوانمردانه مادر پیرش را به همسری«جاسم» درآورد. از آن پس فشارهای زندگی و بودن در كنار زنی ناسازگار این جوان تنومند را ضعیف و رنجور میسازد. تا این كه مادر«جاسم» نیز از غصهی ناكامی فرزندش فوت میكند. در ادامهی ماجرای اغفالشدن«جاسم» توسط دو برادر و ازدواج او با خواهر دیوانه آنها بازگو میشود؛ كه به موجب آن تنها امید«جاسم» به زندگی نیز از بین میرود. و در نهایت برای رهایی از این دام مخوف دست به دامان فردی رمال و دعانویس به اسم«هارون خیكی» میشود." |