• چکیده : |
,""نبات" كه متوجه شده پدر و مادرش با هم قهر هستند و روز تولد مادر هم نزدیك است، تصمیم میگیرد با یك مهمانی تولد آن دو را هیجانزده و مجبور به آشتی كند. او برای عملی شدن تصمیماش، از خال? خود كمك گرفته و مهمانهای زیادی را دعوت میكند. عصر كه پدر و مادر از سر كار به خانه بازمیگردند با دیدن آن همه كفش نگران شده و با عجله وارد منزل میشوند. مهمانی به خوبی و خوشی به پایان میرسد و كدورت بین پدر و مادر نیز از بین میرود، اما درست پس از رفتن هم? مهمانهاست كه نبات متوجه میشود تولد مادر یك ماه دیگر بوده است نه امروز. كتاب پیش رو، از چهار داستان چشمهای سبز؛ یك آشتیكنان عجیب؛ دزد؛ و گمشده تشكیل شده است." |