• چکیده : |
,"مردی در یك شركت تجاری كار میكرد و به دنبال كسب موفقیت فردی بیشتری بود. او آرزو داشت در خانه و محل كار موفقتر باشد و از زندگیاش بیشتر لذت ببرد. با وجود این كه برخی از مردم معتقد بوند او مرد موفقی است، اما خود میدانست كه چیزی اساسی در زندگی كم دارد و این احساس نگرانكننده و دلهرهآور همواره با وی همراه بود. وقتی خوب دقت كرد دریافت كه روابط وی، از نظر شغلی و شخصی، با نوعی كمبود مواجه است. حتی در مواقعی كه تنها بود غالبا احساس خوبی نسبت به خود نداشت. او فكر میكرد به ندرت ممكن است كسی یافت شود كه موفقیت در كار و آرامش درونی را یكجا داشته باشد. با این وجود آرزو میكرد روزی چنین فردی را ملاقات كند، فردی كه نه تنها كلید حل این معما را در دست داشته باشد، بلكه از ارایهی آن نیز امتناع نكند. كتاب حاضر داستان ملاقات وی با همان فرد موفق است. فرد موفق دروس مختلفی به مرد داد، از جمله این كه: "لازمهی موفقیت در شغل توجه كردن به خود است"، "با خود به گونهای رفتار كن كه دوست داری دیگران با تو آنگونه رفتار كنند"، "مهمتر از این كه كسی به من عشق بورزد این است كه من به وی عشق بورزم" و "بهترین كار این است كه یك دقیقهی مهم را به خودت اختصاص دهی و دیگران را نیز به انجام همین كار تشویق كنی"." |