• چکیده : |
,""هلن" پس از مرگ همسرش، آنتوان، به بیماری افسردگی دچار میشود. اما به خواستهی همسرش در هنگام حیات، و به امید بازگشت مجدد به زندگی، سفر خود را به كشورهای مختلف از جمله هند، روسیه، آمریكا و خاورمیانه آغاز میكند. اما هیچیك از این سفرها نمیتواند تحولی درونی در هلن به وجود آورد. تا این كه سرانجام به آفریقای جنوبی رفته و در آنجا با مشاهدهی مسالهی نژادپرستی در این كشور، مشكلات خویش را فراموش میكند. تا جایی كه او در جواب یكی از سیاهپوستان كه از بدی آب و هوا سخن به میان میآورد میگوید: نباید گفت چه هوای مزخرفی بلكه باید گفت "یك روز قشنگ و بارانیه". در هر یک از پنج داستان كوتاهی كه در كتاب گرد آمده است،حكایت زنی بازگو میشود؛ زنانی با خصوصیات و خلقوخوی متفاوت، اما همگی در جستوجوی حقیقت خویش و معنای زندگی. عناوین داستانها بدینقرار است: یك روز قشنگ بارانی؛ غریبه؛ ادت معمولی؛ تقلبی؛ و زیباترین كتاب دنیا." |