• چکیده : |
,"«شاهزادهخانم و موشها» ماجرای دختر پادشاه است كه جادوگری او را طلسم كرده و به موشی تبدیل میكند و برای رهایی از طلسم میگوید: باید كسی خواهر مرا بخنداند. پادشاه هرچه تلاش میكند نمیتواند خواهر جادوگر را بخنداند. تا این كه شاهزاد? كشور همسایه، در مراسمی كه در قصر خود برگزار كرده بود از شاهزاده خانم موشی نیز دعوت كرد. شاهزادهخانم سوار خروسی شد و روبان قرمزی را به جای افسار به نوك خروس بست. خواهر جادوگر، با دیدن یك خروس افسارزده با یك موش سفید بر پشت آن به خنده افتاد و موش سفید همان دم به شاهزادهخانمی جوان و زیبا تبدیل شد. شاهزاد? همسایه با دیدن او دلباختهاش شد و با او ازدواج كرد. جلد سوم از مجموع? «یك شب، یك قصه» شامل قصههای پاییز است و برای هرشب كودكان، یك قصه در نظر گرفته شده است. برخی از داستانها بدینقرار است: كفشهای كوچك و قرمز؛ دو خرس در آسمان؛ عروسی موشها؛ و پری دریاها." |