• چکیده : |
,"در این كتاب مصور و رنگی، حكایت پسری به نام "مسعود" بازگو میشود كه قرار بود بریا روز جشن نیمهی شعبان كاری عرضه كند. اما هنوز موفق به انجام آن نشده بود. بنابراین تصمیم گرفت از همسایهشان، آقای "برازنده" كه اهل مطالعه و استاد دانشگاه بود، كمك بگیرد. آقای برازنده از او دعوت كرد تا به مسجد محل برود و در آنجا با فعالیتهای دیگر بچهها آشنا شود. در مسجد آقای برازنده پس از ذكر مختصری از زندگی امام زمان (عج) از حاضران چند پرسش در خصوص توقع امام زمان (عج) از شیعیان، كارهایی كه باعث خشنودی ایشان میشود، و وظایف شیعیان در دوران غیبت پرسید و از آنها خواست تا پاسخ آنها را بیابند. مسعود كه پاسخ خود را دریافت كرده بود به خانه رفت و پس از مطالعهی بسیار، مطالبی در این زمینه تهیه كرده به مدرسه برد و میان بچهها تقسیم كرد." |