• چکیده : |
,"در این داستان كه حوادث آن در زمان گذشته و حال در نوسان است، تلفن دفتر نشر خورشید به صدا در میآید. از پشت خط خانمی خواهان گفتوگو با نویسندهی كتاب "یكشنبه ساعت پنج منتظرتم" میشود و به نویسنده میگوید كه یكی از شخصیتهای كتاب است كه میخواهد نویسنده را ملاقات كند؛ آن هم یكشنبه ساعت پنج در مقابل ساختمان تئاتر شهر و ..." در واقع این كتاب، نقبی است بر دنیای درونی نویسندهای كه شرح زندگی خود را از دوران كودكی بازگو میكند. نویسنده صاحب همسر، فرزند و مادری است كه كلیدیترین فصول كتاب است. در فصل دیگری از كتاب، نویسنده شرح دلباختگی خود به دختری ارمنی را بازگو میكند؛ عشقی پاك كه جز او هیچكس، حتی دختر، از آن خبر ندارد و او كتاب جبرش را به رسم امانت به دختر میدهد؛ كتابی كه هرگز موفق به بازپس گرفتنش نمیشود. در پایان داستان كه در زمان حال میگذرد، نویسنده آن كتاب امانتی را از دست دختربچهای كه فرزند آن دختر ارمنی است میگیرد، آن هم در روز یكشنبه ساعت پنج." |