• چکیده : |
,"در داستان حاضر، "لسلی" ـ خلبان هواپیما به همراه همسرش به سمت "سانتا مونیكا" در حال حركت هستند. آنها به یاد زمانی میافتند كه با سختكوشی، خود را از دوران سخت به زمان حال، رساندهاند، دورانی كه زیباییاش فراتر از مرز خواب و رویا بوده است، اما اندكی بعد با طوفانی شدن هوا، قطب نمای مغناطیسی و بیسیمهای هدایت، كار نمیكنند و صفحات بازخوانی، فقط خطوط خالی و علامت خاموش را نشان میدهند. روی صفحهی تعیین موقعیت نیز پیامی عجیب، دیده میشود: "بدون موقعیت". حال "لسلی" و همسرش، از مرگ و این كه تازه زندگی برایشان زیبا شده بود، سخن میگویند و...." |