• چکیده : |
,"«نیما» و «سیاوش» دو دوست صمیمی هستند كه از بچگی با هم بزرگ شده و درس خواندهاند و حالا هر دو مهندس معمار هستند. نیما خواستگار «سیما» خواهر سیاوش است. سیاوش با شوخطبعی خود همة خواستگاران سیما را فراری داده و سیما نیز از این برخورد نیما اظهار خشنودی میكند. نیما و سیاوش روزهای خود را باهم میگذرانند. آنها با سه دختر كه مبتلا به بیماری ایدز هستند آشنا میشوند و برای همدردی و كمك به آنها اقدام میكنند. «یلدا» دختر آقای «پرهام»، دوست خانوادگی خانوادة نیما، از آمریكا به ایران بازمیگردد، یلدا به سبك آمریكایی و با رسوم آنها بزرگ شده است. سیاوش دلباختة یلدا شده و از او خواستگاری میكند. روزی سیاوش متوجه میشود كه یلدا دوباره به آمریكا بازگشته است و علت این بازگشت مبتلا بودن او به بیماری ایدز است." |