• چکیده : |
,"كتابچة حاضر دربرگیرندة داستانهای كوتاه طنز اجتماعی است. یكی از داستانها به شرح زیر است: «وقتی توی آینه به خودم خوب نگاه كردم، تازه متوجه شدم، چهقدر پیر شدم و چشمام حسابی ضعیف شده، اولش كمی غصهدار شدم، بعد فكر كردم كه پیری یعنی دانایی بیشتر با كولهباری پر از تجربه اما موهام اونقدر سفید نبود، شاید چون رنگ داشتند اینجور فكر میكردم، فردای آن روز بازآینه به من گفت: میبینی، دارن روزبهروز چشمهات ضعیفتر میشنها. تا روز دوشنبه كه تعطیلی كاریام بود، تصمیم گرفتم سروسامانی به وضع خونه و اتاق خوابم بدم. شروع كردم به جارو كشیدن كه دخترم با یك كهنه و مایع شیشه پاككن بر دست سراغم اومد و گفت: لطفا اون آینه رو حسابی گردگیری كن كه...». پارهای از عنوانهای داستانها عبارتاند از: خوشبختی؛ نداشتن؛ صدای شب؛ ساعت؛ آینه؛ تاكسی خالی؛ زودتر خواستن؛ ورزش صبحگاهی؛ افكار مزاحم؛ امید؛ و خوششانسی." |