• چکیده : |
((اشكی كه ستاره شد)) داستانی است از دوران جنگ ایران و عراق كه این گونه آغاز میشود :((درب كلبه احزان و غم گرفته، كه گرد و غبار جدایی آن را در برگرفته بود، به علت وزش تند نسیم باز شده بود .همان طور با گامهای آرام و بیصدا به طرف كلبه روان شدم، اشك مجال دیدن به من نمیداد .به آرامی به دیوار تكیه دادم و همین طور كه به این دشت زیبا خیره شده بودم، به یاد آخرین باری كه همراه با او در این دشت قدم میزدم افتادم و اكنون ((...این سطور بخشی از خاطرات زنی است كه پس از شهادت همسرش، به یاد او بیان كرده است . |