عمر سعد پس از رجوع شمر لشکر خویش را صدا زد و گفت: یا خیل‌اللّه ارکبى و بالجنة ابشرى؛ اى لشکر خدا سوار شوید و بسوى بهشت رفتن شاد شوید.

لشکر به سوى خیمه‌ها روى آوردند و امام علیه‌السلام در پیش خیمه سر به زانوى اندوه گذاشته و به خواب رفته بود، حضرت عباس علیه‌السلام خدمت امام حسین علیه‌السلام آمد و عرض کرد: برادر لشکر به سمت شما روى آورده. حضرت فرمود: عباس، بپرس چه شده که رو به ما آورده‌اند؟

حضرت عباس علیه‌السلام با 20 سوار به سوى لشکر رفت و منظورشان را پرسید، گفتند: از طرف امیر حکم صادر شده که با او بیعت کنید، وگرنه با شما به جنگ مى‌پردازیم. حضرت عباس علیه‌السلام فرمود: بگذارید کلام شما را به امام علیه‌السلام برسانم و برگردم.

عباس علیه‌السلام خدمت امام حسین علیه‌السلام آمد و پیغام آنان را به ایشان عرض کرد. حضرت فرمود: امشب را از آن‌ها مهلت بگیر تا به نماز و دعا و استغفار بپردازم. حضرت عباس علیه‌السلام به سمت لشکر روانه شد و در مقابل لشکر ایستاد و موعظه نمود و آن شب را مهلت خواست و لشکر عمر بن سعد به جاى خود بازگشتند. این قضیه در عصر روز نهم اتفاق افتاد.

منبع: حوادث الایام، سید مهدى مرعشى نجفى، صفحه 25.