هانري بِرِگْسون، فيلسوف معروف فرانسوي در 18 اكتبر 1859م در پاريس به دنيا آمد و پس از تحصيل در فلسفه و ادبيات در اين علوم به استادي رسيد. او سال‏هاي متمادي به تدريس پرداخت و ضمن عضويت در فرهنگستان فرانسه، افكار و عقايد خود را در قالب خطابه و يادداشت و مجموعه كتاب مطرح كرد. برگسون به عنوان يك فيلسوف، با افكار تحقيقي زمان خود به مخالفت برخاست و به علت ابتكاري بودن حملاتش به فلسفه مادي، موفق به نفوذ در عرصه تفكر گرديد. برگسون معتقد است كه حقيقت، ساختمان ثابتي ندارد و ذاتاً متغير است بنابراين عقل از شناخت آن عاجز است. از نظر او، پي بردن به معناي جهان، به علت آن كه علم، تنها قسمت كوچكي از آن را باز مي‏گويد، دچار اشكال است. بنابراين تلقي علمي از جهان در تبيين معناي زمان و فضا نارساست. برگسون ابراز عقيده مي‏كرد كه خداوند به عنوان يك آفريننده آزاد، خالق حيات و ماده ولي متمايز از آنهاست. در مورد مخلوقات نيز برگسون بر اين نظر است كه حيات بشري بخشي از يك كل بزرگ و يكپارچه است. برگسون، فلسفه را تنها راه درك حقيقت مي‏داند و در اين مورد، عقل را دخالت نمي‏دهد، بلكه بيشتر به تجربه و دورانديشي توجه دارد. او از تصور و خيال نفرت دارد و آن را مخلوق ضعف مي‏داند و چون نفسْ آن را حس نمي‏كند، مي‏گويد كه قابل قبول نمي‏باشد. برگسون حكمت را از ابهام پرپيچ و خم الفاظ و كلمات دشوار بيرون آورد و به صورتي روشن، ساده و لذت‏انگيز به مردم عامي روشن ضمير ارائه داد. او مانند افلاطون، فيلسوفي بود كه مانند شاعران مي‏نوشت. درنتيجه سبك پُر روحي كه در نوشتن داشت و كتاب‏هايى كه درباره اسرار ابديت نوشت، بيش از اغلب داستان‏هاي جنايى پرفروش آن روزگار به فروش رفت. با اين حال، برگسون تنها يك مرد صاحب سبك و فصيح نبود، بلكه يكي از ژرف انديش‏ترين متفكران تاريخ فلسفه نيز بود. زندگي او سيري تحولي داشت، به تدريج از مذهب اصالت ماده روي گردانيد و به فلسفه اصالت تصور گراييد. او از يك امتياز نادر نيز برخوردار شد و آن اين كه به عنوان يك فيلسوف، جايزه ادبي نوبل را در سال 1927م دريافت نموده است. وي سرانجام در 4 ژانويه 1941م در 82 سالگي درگذشت.