ژان پل سارْتْرْ نويسنده معروف فرانسوي، در 21 ژوئن 1905م در شهر پاريس فرانسه به دنيا آمد. وي در خردسالي پدر را از دست داد و تحت نظر مادر و مادربزرگش تربيت يافت. سارتر پس از اخذ دانش‏نامه خود به تدريس پرداخت و از 33 سالگي، فعاليت مطبوعاتي خود را آغاز كرد. وي در سال بعد مجموعه داستان‏هاي كوتاه را تحت عنوان ديوان منتشر نمود و سپس خود، رماني به نام تهوع نگاشت كه باعث شهرت او شد. وي در اين كتاب، انديشه خود را درباره پوچي زندگي و آرزوهايى كه به ناكامي و آشفتگي روح مي‏انجامد، منعكس مي‏سازد. وي هم‏چنين در مجموعه داستان‏هاي كوتاه ديدار نيز كساني را توصيف كرده است كه هر يك مي‏خواهند به نحوي از زندگي پوچ خود بگريزند، اما هر جا مي‏روند به ديواري بر مي‏خورند كه راه گريزشان را ناممكن مي‏سازد. سارتر در سال‏هاي بعد، به نشر عقايد خود پرداخت و در شمار رهبران مكتب اگزيستانسياليسم يا اصالت وجود قرار گرفت. بر اساس اين مكتب فلسفي، انسان و هستي او مركز و غايت همه مسائل است. سارتْرْ شالوده نظريات فلسفي خود را با تكيه بر آثار فلاسفه بزرگ جهان قرار داد. به نظر او، اين فلسفه پاسخي به دردهاي وي و ديگر ابناء بشر بود. پل سارْتْر مي‏گفت: آن چه كه من از زندگي دارم اين است كه فقط زنده هستم و اين هم يك كيفيت خسته كننده است. من زندگي مي‏كنم، فقط براي آن‏كه بميرم. همه ما، وجودهاي مجعولي در يك دنياي مجعول هستيم. وي درباره آزادي، مي‏گفت: در اين دنياي ماشيني، ما آدميان محكوم به آزادي هستيم، اما اين آزادي ما را مجبور مي‏سازد كه در جستجوي ذات واقعي خويش برآييم و رنج و ملال شخصي را با بزرگواري پذيرا گرديم. مذهب اصالت وجودِ سارْتر را مي‏توان به تسليم شجاعانه در برابر سرنوشت توصيف كرد كه تعبير جديدي از بدبيني برخي فلاسفه است، اما بدون گله و شكايت. وي مي‏گفت، بگذاريد بدين فكر خرسند باشيم كه تماشاگران شيفته وجود هستيم، ولي با آنچه مشاهده مي‏كنيم هيچ‏گونه نسبت اساسي نداريم. سارْترْ عقيده نويسندگان گذشته را كه از زير بار تعهد شانه خالي مي‏كردند و به اصل هنر براي هنر معتقد بودند، طرد مي‏كند و نظر چنين نويسندگان را كه اگر هم جامعه را وصف مي‏كردند، چون ناظري ساده يا دانشمندي بودند كه اجتماع را آزمايشگاه خود مي‏پنداشته‏اند، قبول ندارد. در نظر سارتر، عالم ادب نيز بايد مانند هر امر ديگر، هدفي را دربرداشته باشد و از حال بي‏طرفي و بي‏غرضي بيرون و وظيفه خود را نسبت به عالم بشريت انجام دهد. افراد در نظر ساتر، اجزايى هستند كه در هم تاثير متقابل مي‏گذارند و ميان آنان تفاهمي است كه موجب تشكيل روح كلي و واحد مي‏گردد، پس هيچ كس نبايد به كار ديگران بي‏اعتنا بماند. به عقيده او، در دنيا خدايى وجود ندارد و زندگي چيز بيهوده‏اي است. وي شخصاً آدم فوق‏العاده بدبيني بود با اين حال، او ترجمان احساسات نوميدانه ميليون‏ها اروپايى است كه زير شلاق گرسنگي و بيكاري و عواقب جنگ، خرد و خسته شده بودند. پل سارتر نظرات خويش را ضمن يك سري كتاب، داستان كوتاه و قصه و نمايش‏نامه و مقالاتي منتشر مي‏ساخت كه بازتاب فراواني در جامعه مي‏يافت. همانقدر كه فلسفه پل سارتر مورد انتقاد و اتهام قرار گرفته است، نوشته‏هايش هم از نظر بسياري از مردم و منتقدين، ناپسند و هرزه است. بسياري از جهان، فلسفه‏اش را فساد انگيز و غيراخلاقي شناخته‏اند به طوري كه در سال 1948، نوشته‏هايش از طرف واتيكان، ضاله و گمراه كننده قلمداد گرديد و براي هر كاتوليكي مطالعه آن ممنوع شد. علي رغم آن كه سارتر هميشه از انسان‏گرايى دم زده است ولي به عنوان نمونه، وي بارها بر مظلوميت رژيم صهيونيستي اشك تمساح مي‏ريزد و از ستم اعراب، به ويژه آوارگان فلسطين كه سرزمينشان غصب شده، ناله‏ها سر مي‏دهد. سارتر، مدت‏ها نويسنده و فيلسوف مورد علاقه و باب روز بود، اما بعدها از اين نفوذ كاسته شد و بر مخالفان عقايد او افزوده گشت. از ديگر آثار سارتر مي‏توان از تخيل، بود و نبود، راه‏هاي آزادي، شيطان و خدا و انديشه‏هايي درباره قوم يهود نام برد. ژان پل سارْترْ سرانجام در سال 1980م در هفتاد و پنج سالگي جان سپرد.