جِيمز هاروي رابينسون، فيلسوف و مورخ امريكايى در 29 ژوئن 1863م به دنيا آمد. وي پس از گذراندن دوران تحصيل، از 29 سالگي به عنوان استاد تاريخ دانشگاه كلمبيا مشغول به تدريس شد و 27 سال در اين شغل خدمت كرد. رابينسون، تاريخ را وسيله‏اي براي درك و فهم مجموع زندگي مي‏دانست و تاريخ يك ملت را تنها فصلي از تاريخ و داستان جهان مي‏شمرد. او ضمن اشاره به گذشته تاريخ بشري و آينده قابل پيش‏بيني با توجه به امكانات موجود، مسئله خودبيني و برتري يك ملت را امري سخيف و خنده‏دار مي‏خوانْد و به طور كلي و به صورت طبيعي، خودبزرگ‏بيني و برترانديشي فرد را نيز مضحك مي‏پنداشت. از ديدگاه فلسفي، رابينسون معقتد بود كه وحدت قومي سرانجام به وحدت جهاني مي‏انجامد. به سخن ديگر، قدرت فلسفي او در پيوسته و واحدْ ديدنِ زندگي تبلور پيدا مي‏نمود. از رابينسون آثار متعددي بر جاي مانده كه مقدمه‏اي بر تاريخ اروپاي غربي، بشري كردن دانش و آزمايش تمدن از آن جمله است. جِيمز هراوي رابينسون سرانجام در شانزدهم فوريه 1936م در هفتادوسه سالگي درگذشت.