از نيمه هزاره دوم ميلادي كشورهايي چون انگلستان، هلند، پرتغال و اسپانيا به واسطه برخورداري از نيروي دريايي پيشرفته، موفق به كشف و تصرف مناطق گوناگون جهان شده و به استعمار و بهره‏كشي ظالمانه از ساكنانِ بومي و منابع طبيعي آن مي‏پرداختند. در اين ميان، توسعه و گستردگي دامنه مستعمراتِ كشور استعمارگر و سلطه‏جوي بريتانياي كبير در شرق و غرب زمين آن چنان بود كه بنا بر ضرب‏المثل مشهور، آفتاب هيچ‏گاه در امپراتوري بريتانيا غروب نمي‏كرد. بنابراين، براي رسيدگي به امور اين مناطق، وزارت مستعمرات در بريتانيا شكل گرفت و توانست با بهره‏گيري از مأموران و كارگزارانِ خويش، نه تنها به چپاول و غارت منابع طبيعي و محصولات اين مناطق بپردازد، بلكه در ميان طبقات مختلف جوامع به ايجاد اختلاف و تفرقه ديني و مذهبي، قومي و نژادي بپردازد. در اين زمينه مي‏توان از فروپاشي امپراتوري عثماني، پيدايش مذاهب ساختگي وهابيت و بهائيه و شكل‏گيري صهيونيسم و رژيم نژادپرست اسرائيل ياد نمود. اما اوضاع بين‏المللي در قرن بيستم و به ويژه نيمه دوم آن، باعث شد تا در بيشتر كشورهاي تحت ستم، عليه استعمارگران، قيام‏ها و جنبش‏هايي بر پا شود كه دامنه آن از جنوب افريقا تا شرق آسيا را در بر مي‏گرفت. اين جريان در دهه 1960م سرعت بيشتري گرفت. به صورتي كه به دهه استقلال موسوم گرديد. در اين ميان استعمارگر پير انگلستان براي رهايي از اتهامات و نيز ارائه چهره بشر دوستانه و در عين حال كم نمودن هزينه‏هاي دخالت مستقيم، تصميم به انحلال وزارت مستعمراتِ انگلستان گرفت كه در 31 ژوئيه 1966 عملي گرديد و استعمار نو جاي‏گزين آن شد. با اين حال، استعمارگران كه سال‏هاي متمادي در مستعمرات خود حضور داشتند. ضمن وابسته ساختن آنان به خود، مشكلات متعدد نواحي استقلال يافته را به حال خود رها كردند و اين امر به عقب‏ماندگي بيشتر كشورهاي به استقلال رسيده كمك نمود.