بعد از جنگ جهاني دوم و آغاز دوره‏اي ديگر از رويارويى‏ها كه به "جنگ سرد" موسوم گرديد، مسئله آلمان به عنوان نقطه تلاقي دو انديشه ليبراليسم و كمونيسم مطرح گرديد. از يك طرف تبليغات گرم و شديد بوق‏هاي تبليغاتي غرب كه از رفاه، آزادي و كرامت انساني دم مي‏زدند و از سوي ديگر انديشه ماركسيستي و تسلط دولت بر همه چيز و شكل‏گيري طبقات در جامعه بي‏طبقه، باعث مي‏شد تا ساكنان شرق اروپا، كه در زير سلطه كارگزاران شوروي قرار داشتند و به ويژه مردم آلمان و شهر برلين به دنبال آسايش و رفاه وعده داده شده، باشند. با اوج‏گيري اين وضعيت و در عين حالْ رجزخواني سران امريكا و شوروي مبني بر نحوه حل مسئله برلين و از جمله پيشنهاد خروشچف مبني بر واگذاري برلين به آلمان شرقي و خروج نيروهاي بيگانه از آن، در نيمه شب 13 اوت 1961م پليس آلمان شرقي بناي ديواري 45 كيلومتري را آغاز نمود كه ابتدا با سيم خاردار و موانع ديگر ساخته شد و سپس به ديواري محكم كه از آن به "ديوار آهنين" ياد مي‏شود، تبديل گرديد. اين ديوار كه از مظاهر اختلاف و عدم تفاهم ميان شرق و غرب به حساب مي‏آمد، مدت 28 سال پا برجا بود و شهر برلين را به دو قسمت تقسيم مي‏نمود. در اين ميان، تنها يك دروازه تحتِ كنترلْ، رفت و آمد ميان دو كشور را ممكن مي‏ساخت. با وزيدن نسيم اصلاحات در بلوك شرق، ديوار برلين به عنوان نمادِ تفكري منحط و فروپاشيده، در 9 نوامبر 1989م توسط مردم تخريب شد و در اكتبر سال بعد با ادغام دو بخش غربي و شرقي، آلمان واحد شكل گرفت.