اونوره دو بالزاك، نويسنده برجسته فرانسوي در بيستم مه 1799م در شهر تور فرانسه به دنيا آمد. وي در آغاز نوجواني همراه خانواده‏اش به پاريس رفت و تحصيلاتش را در رشته حقوق ادامه داد و پس از پايان تحصيل به كارآموزي وكالت پرداخت. ولي عدم علاقه وي به وكالت باعث ترك اين شغل شد و بر اثر علاقه‏مندي به ادبيات، وارد عرصه نويسندگي گرديد. وي در مدت كوتاهي، با كمال جديت به پديد آوري آثار مختلف همت ورزيد و پنجاه رمان نوشت كه سوژه بيشتر آن‏ها، تاريخي است. علي‏رغم اين‏كه رمان‏هاي بالزاك خريداران بسياري داشت، با اين حال مقدار زيادي مقروض بود. در اين هنگام براي اين‏كه از دست طلبكاران رهايى يابد، با كوششي خستگي‏ناپذير، كتاب عظيم كمدي انساني را نوشت كه از بزرگ‏ترين كارهاي ادبي جهان محسوب مي‏شود. كمدي انساني، تلاشي براي شناساندن جنبه‏هاي مختلف تاريخ فرانسه در دوران حيات نويسنده است. بالزاك در اين اثر، بي‏آنكه مدعي بنيان‏گذاري مكتب تازه‏اي در ادبيات باشد، پايه‏هاي مكتب رئاليسم را كه طريقه نشان دادن حقايق امور، اعم از زيبايى و زشتي آن‏ها در مقابل ايده‏آليسم كه خيال‏پرستي است، استوار ساخت و راه تازه‏اي در رمان‏نويسي گشود به طوري كه خط سير نويسندگي را در قرن نوزدهم تغيير داد. بالزاك معتقد بود كه در نوشته‏هاي رمانتيك، همه تركيبات ممكن، پايان يافته و همه اشكال آن، كهنه گرديده است. در نظر او، نويسنده بايد مورخ عادات و اخلاق مردم و اجتماع خويش باشد. وي كوشيده است كه جامعه فرانسوي عصر خود را با خطوط و رنگ‏هاي واقعي تصوير كند. از اين رو كمدي انساني، مشحون از انتقادات بالزاك درباره جامعه فرانسه است و قهرمان هر يك از رمان‏ها و داستان‏هاي كوتاه اين مجموعه، نمايانگر طبقات گوناگون جامعه‏اي است كه خوب و بد آن با دورانديشي و دقت، نشان داده شده‏اند. زندگي بالزاك از سي سال كار در سكوت، هجده سال خلاقيت پرشور و هيجان در محيطي پر از نگراني و تشويش و سرگرمي‏هاي گوناگون، و سه سال در سراشيبي تشكيل شده است. بالزاك در كليه آثار خود كوشيده، آن‏چه را كه ديده و شنيده و آن‏چه را كه در دنياي خارج و حقيقت وجود دارد، عيناً بر روي كاغذ بياورد. او اين ويژگي‏ها را در كتاب معروف چرم ساغري به اوج خود رسانده است. بالزاك معتقد بود كه براي استفاده بردن از مزايا و لذت‏هاي زندگي، بايد از حداكثر قواي حياتي و مغزي و فكري سود جُست و خود نيز با بي‏احتياطي فراوان، اين نيروي عظيم را به كار انداخت و سخاوتمندانه از اين منبع سرشار در خلق آثار و در راه كامراني و لذت استفاده برد. بالزاك در ميان پراكندگي و گوناگوني عجيب زندگي، در يك چيز پايدار بود و آنْ كار بود، كاري تب‏آلود كه گاه با سرعتي باور نكردني انجام مي‏گرفت چنانكه يكي از داستان‏هايش با نام بابا گوريو را تنها در سه شبانه روز نوشت. اما وي در تجديد نظر و اصلاح آثار خود چنان وسواس و دقت نشان مي‏داد كه با وجود كهنگي دنيايى كه وصف كرده، داستان‏هايش هنوز زنده و گوياست. بالزاك در اين آثار كه مجموع آن شامل پانزده تا بيست هزار صفحه است، نقاش و مفسّر جامعه‏اي است كه در آن، حالت جنگ مداوم ميان گروه‏هاي مختلف، هرگز پايان نمي‏يابد. در نظر بالزاك، جنگ و مبارزه از خصال طبيعي بشر است و تنها از اين راه است كه بشر مي‏تواند در دنياي ثروت و شهرت جايي را اشغال كند يا بر خرافات چيره شود و محيطي سرشار از نيكوكاري و شفقت پديد آورد. سرهنگ شابر، آرزوهاي بر باد رفته و دهقانان از ديگر آثار اوست. اونوره دو بالزاك سرانجام در 17 اوت 1850م در 51 سالگي درگذشت.