شهادت شهید حسن طالبی فر (1359ش)
شهید حسن طالبیفر، این طالب و عاشق و شهادت، این پاکباز شیفته قرآن و حسین (ع) در سحرگاه دوازدهم اردیبهشت سال ۱۳۳۹ش در هنگام دیدن سپیده بامدادی چشم به جهان گشود. او همزمان با طلوع خورشید متولد شد، گویی دست تقدیر میخواست او نیز خورشیدی شود و بر فضای زندگیمان حرارت و روشنی و امید بپاشد، حسن در آغوش خانوادهای مذهبی و معتقد و پایبند به اصول اسلام و معتقدات مذهبی رشد کرد و سرانجام به ثمر نشست. او در خانوادهای پرورش یافت که مهیاست چنین افتخاری در آن آفریده شود. حسن در ۶ سالگی قدم به دبستان گذاشت و فصل جدیدی در زندگیاش گشوده شد. حافظهای قوی و علاقهای شدید به درس داشت. دوران ابتدائی را با نمراتی خوب گذراند و ورود به دوره راهنمائی، آغاز شکلگیری شخصیت برادر شهید بود و در آن موقع بود که افقهای جدیدی به رویش گشوده شد. برادر شهید به مطالعه و تحقیق و بررسی اعتقادات خود همت گماشت. میل به عبادت و مسجد رفتن را زیاد داشت روحیه اخلاقی و تقوا در او آرامآرام میبالید. شگفت از سنین کودکی به نماز و روزه گرفتن علاقه شدید داشت. همین روح ایمان و کنجکاوی باعث شد که به مطالعه بپردازد. به خواندن قرآن و نهجالبلاغه علاقهای شدید داشت و مطالعه کتابهای مختلف مذهبی و سیاسی جزئی از برنامهاش بود. حسن به سحرخیزی عادت داشت و در کارهای خانه و پذیرش مسئولیت در محیط خانواده شرکت میکرد. حسن از نظر رفتار و اخلاق یک ایثارگر واقعی بود تا آنجائی که رفع نیاز از عهده او برمیآمد با کمال رضایت و بدون چشمداشت ارضاء میکرد. وی مبارزی سرسخت با زورگویان و ناحقگویان بود. شهید بزرگوار در سن ۱۴ سالگی از مهر پدری محروم گردید بعد از فوت پدر عزیزش، علاقه و جدیت بیشتری برای کار کردن در فصل تابستان از خود نشان داد تا بتواند مخارج تحصیل خود را مهیا کند و کمکی نیز به خانوادهاش کرده باشد. شهید علاقه شدیدی به کار جادهسازی و و ساختن داشت چرا که رشته تحصیلی او راه و ساختمان بود. بههمین خاطر، تابستان بههمراه مهندسین مشغول جادهسازی در روستاها و شهرهای خوزستان شد. در زمان خفقان و اختناق و هنگامیکه سیاهی ظلم و جور به سرزمین اسلامیمان سایه گسترده بود، حسن از جمله کسانی بود که در تظاهرات علیه رژیم منفور همراه برادرش کوکتولملتف میساخت و هنگامیکه امام (ره) در تبعید بود و اعلامیه میفرستاد آنها را جمعآوری میکرد و به روستاها میبرد و مطالب را برای آنها بازگو میکرد و نسبت به رژیم سیاه منفور پهلوی افشاگری مینمود و این وضع ادامه پیدا کرد تا انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام کبیرمان خمینی (ره) بتشکن در ایران اوج گرفت. حسن در سال ۱۳۵۷ش موفق به گرفتن دیپلم در رشته راه و ساختمان شد. شهید در اواخر فروردین ۱۳۵۹ش به خدمت مقدس سربازی شتافت. دوره آموزشی را در کرمان طی نمود سپس به شیراز منتقل و بعداً به پادگان زمینی دزفول منتقل گردید. در شهریور ۱۳۵۹ش جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شروع شد، وی مشاهده میکرد که صدام مزدور به سرکردگی امریکا، شهرهای خوزستان را به توپ و موشک میبندد. حسن از دیدن جنایات و فاجعههائی که صدام به بار آورده بود بسیار ناراحت بود بنابراین تصمیم گرفت از پادگان به جبهه برود و با دوستان خود عهد بست که از فرمانده بخواهد آنها را به جبهه بفرستد. فرمانده به آنها میگوید فعلاً نوبت تیپ دزفول نشده است. حسین و چند تن از دوستانش مرتب پافشاری میکردند که به جبهه بروند و خوشبختانه در این میان از لشکر ۲۱ حمزه پیام میرسد که حدود ۳۰ نفر سرباز احتیاج داریم، آنها نیز بینهایت خوشحال میشوند و فرمانده قرار میگذارد که بین آنها قرعهکشی شود ولی حسن به همراه چند تن از دوستانش میگویند قرعه چه به اسم ما باشد یا نباشد محبت فرمائید به جبهه اعزاممان کنید و آخر هم به آرزوی خود رسید و در همان روز، او برای خداحافظی با یک لندیور ارتشی به دیدار مادر و خواهر و برادران و آشنایان رفت. حسن درحالیکه اسلحه ژ-۳ در دست داشت و کولهپشتی و لباس رزم بر تن و ماشین از گل پوشیده شده بود، به منزل آمد. چون مادرش میپرسد فرزندم چرا این ماشین از گل پوشیده شده در جواب میگوید مادرجان! ما سرباز خمینی (ره) هستیم و به گفته او جهت دفاع از دین و میهن عازم جبههایم و بوسه بر دست و روی مادر میزند، گویا میداند که آخرین وداع است... حسن همراه سایر همرزمانش که حدود ۲۰ الی ۳۰ نفر بودند مدت ۱۵ روز یا ۲۰ روز در میدان حق علیه باطل مردانه به مبارزه پرداختند و در این مدت چند بار به او پیشنهاد مرخصی میشود ولی حسن قبول نمیکند و میگوید شرمنده هستم به دزفول بروم درحالیکه دشمن شهر ما را به موشک و توپ بسته و تا زمانیکه زندهام دفاع میکنم و اگر موفق بودیم و دشمن را بیرون کردیم به منزل خواهم رفت... حسن چند ساعت قبل از آنکه به شهادت برسد به دوستان خود پیشنهاد میکند که در آب کرخه غسل کنند... او بعد از غسل شهادت، به راه میافتد... روز نهم آبان ۱۳۵۹ش متوجه میشوند که دشمن مزدور میخواهد که به سپاه اسلام حمله کند... در این حمله، گلولهای به کتف حسن اصابت میکند و در همین حال فشنگهای او هم تمام شده ولی اسلحه دوست شهیدش را برمیدارد و حدود ۱۵ یا ۲۰ تن از دشمنان بعثی را به هلاکت میرساند که در همین حین، بهعلت اصابت گلولههایی دیگر به قلبش، در تاریخ نهم آبانماه سال ۱۳۵۹ هجری شمسی به درجه رفیع شهادت نائل میآید و به لقاءالله میپیوندد.
تازه های تقویم
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}