شهید صادق مزدستان در سال ۱۳۳۵ش در شهرستان قائم‌شهر از استان مازندران چشم به جهان هستی گشود. او هفتمین فرزند خانواده مزدستان بود. آن‌ها در منزلی شخصی زندگی می‌کردند و از وضعیت مالی متوسطی برخوردار بودند. صادق، کودکی پرجنب و جوش و فعال بود. برادرش، علی که جانباز جنگ تحمیلی است درباره‌ او می‌گوید: «صادق از من کوچک‌تر بود و از کودکی علاقه زیادی به محبت به دیگران داشت، یعنی غریبه و آشنا نمی‌شناخت و به همه محبت می‌کرد و با همه دوست بود.» هم‌زمان با دوران کودکی صادق، وضعیت اقتصادی خانواده وی نیز بهتر شد و او در دبستان دهقان شهرستان قائم‌شهر به تحصیل پرداخت. تحصیلات خود را در مقاطع راهنمایی و دبیرستان ادامه داد و دیپلم نظام قدیم را در دبیرستان ادیب قائم‌شهر اخذ کرد. او فردی پرشور، اجتماعی و معاشرتی بود. به‌ندرت عصبانی می‌شد و بسیار رئوف بود. به‌هنگام گرفتاری به تفکر می‌نشست تا چاره کار را بیابد و اگر به نتیجه‌ای نمی‌رسید، به بزرگان فامیل مراجعه می‌کرد. برای بزرگان خانواده و فامیل، احترام خاصی قائل بود. مدتی راننده تاکسی بود و از این راه، زندگی خود را تأمین می‌کرد. با پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز بحران کردستان، صادق برای سرکوب شورش‌های ضد انقلاب بر علیه مردم و انقلاب اسلامی، به کردستان رفت. پس از بازگشت از کردستان در تأسیس انجمن اسلامی شهید مسعود دهقان در مهدیه قائم‌شهر و دیگر شهرهای مازندران شرکت فعال داشت. با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، در تاریخ ۲ آبان ۱۳۵۹ش به سوی جبهه جنگ شتافت. صادق در گروه جنگ‌های نامنظم دکتر چمران شرکت داشت و در سوسنگرد در کنار او جنگید. پس از تشکیل تیپ کربلا، به این تیپ آمد و در مدت زمانی اندک به‌سبب لیاقت و شجاعت، فرماندهی گروهان و سپس گردان صاحب‌الزمان (عج) از تیپ کربلا را عهده‌دار شد. در عملیات فتح‌المبین، بیت‌المقدس و رمضان حضور داشت و چند بار مجروح شد ولی هم‌چنان در حساس‌ترین مناطق حاضر بود. در عملیات محرم، نقش مهمی را ایفا کرد تا جایی که به فاتح عملیات محرم شهرت یافت و مفتخر به دریافت پاداشی از حضرت امام (ره) گردید. مزدستان به فرماندهی به‌عنوان یک تکلیف می‌نگریست و به چیز دیگری غیر از شهادت در راه خدا نمی‌اندیشید. یک‌بار از ناحیه گردن و گوش زخمی شد، وقتی با سر و گردن باندپیچی شده به قائم‌شهر آمد، در جواب نگرانی‌های خانواده گفت: «فقط یک خراش کوچک است.» همواره از ریا دوری می‌جست. در ۲۷ آذر ۱۳۶۱ش با خانم گیسو صالح‌پور ازدواج کرد. دو روز بعد از ازدواج، به‌اتفاق همسر برای زیارت مرقد امام رضا (ع) به مشهد مقدس رفتند. در آنجا صادق به همسرش گفت: «اگر این‌بار افتخار شهادت در جبهه نصیبم نشد، خانه‌ای اجاره می‌کنم و باهم زندگی مشترک خود را آغاز می‌کنیم.» پس از بازگشت از مشهد مقدس، به سوی مناطق عملیاتی رهسپار شد. او که فرماندهی تیپ دوم لشکر ۲۵ کربلا را به عهده داشت، در منطقه فکه طی یک عملیات شناسایی در خط مرزی عین‌خوش بر اثر صابت ترکش مین به ناحیه سر، در تاریخ نهم دی‌ماه سال ۱۳۶۱ هجری شمسی در سن بیست و شش سالگی به شهادت رسید. درحالی‌که تنها دوازده روز از ازدواجش می‌گذشت.