شهادت شهید علیرضا آزمایش (1365ش)
شهید علیرضا آزمایش در سال ۱۳۴۱ش در خانوادهای متوسط در شهرستان گنبد کاووس چشم به جهان هستی گشود. در کودکی برای فراگیری قرآن و احکام به مکتب رفت و خواندن قرآن را فراگرفت. در ایام کودکی به ورزش بهخصوص کشتی علاقهمند بود. وی تحصیلات ابتدایی را در گرگان آغاز کرد. در همان کودکی نسبت به اجرای فرائض دینی بسیار کوشا بود، بهطوریکه سعی میکرد قبل از سن تکلیف، در ماه مبارک رمضان روزه بگیرد. در سال ۱۳۵۳ش و زمانی که علیرضا تنها دوازده سال داشت، از نعمت پدر محروم شد و پس از گذشت یک سال و نیم بههمراه خانواده به مشهد عزیمت کرد. رفتار او با مادر و خواهر و برادرانش، بسیار خوب و محترمانه بود. بهویژه پس از درگذشت پدرش، این محبت و مهربانی به خانواده افزایش یافت. اوقات فراغت را بیشتر با ورزش میگذراند. در مقطع دبیرستان تحصیل میکرد که انقلاب شروع شد و او هم فعالانه در تظاهرات شرکت میکرد. پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، مدتی به تحصیل مشغول شد و پس از کسب دیپلم به جبهههای حق علیه باطل رفت. قبل از جنگ تحمیلی، در رشته کشتی در سطح دبیرستان و استان از افراد مطرح بود و مقاماتی کسب کرد. کتابهای متنوعی میخواند، اما بعد، کتابهای شهید دستغیب را بیشتر مطالعه میکرد. شهید نسبت به مشکلات دیگران بیاعتنا نبود و تلاش وی برای رفع گرفتاری و مشکل دیگران قابل ستایش بود. بهعنوان مثال، وقتی یکی از دوستانش شهید میشد، به خانواده آن بزرگوار سر میزد و ایشان را در حل مشکلات کمک میکرد. در جبهه ابتدا در مخابرات تیپ ۲۱ امام رضا (ع) خدمت میکرد. سپس به واحد اطلاعات عملیات لشگر ۵ نصر رفت. در سال ۱۳۶۲ش که عملیات خیبر انجام شد، برادر شهید مفقودالاثر شد. اما شهید با کمال خونسردی و صبر، بهراحتی این مسئله را پذیرفت. بسیار صبور بود و خانواده را به صبر دعوت میکرد و میگفت: «پیرو امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) باشید. چه بلاهایی که بر سر آنها آمد و صبر کردند، شما هم صبر کنید و نکند که بعد از شهادتم گریه کنید. همه روزی میمیریم. هیچکس در دنیا باقی نمانده و نمیماند.» مادر شهید در پاسخ میگفت: «مادرجان! داغ جوان سخت است.» و او پاسخ میداد: «مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک / چند روزی قفسی ساختهاند از بدنم...» در جبهه نیز فرد صبوری بود و بهندرت عصبانی میشد و همیشه تبسم بر لبهایش بود. در سال ۱۳۶۴ش بهعنوان معاون گردان حزبالله لشکر ۵ نصر خدمت خود را ادامه داد که طی این مدت، انجام کارهای فرهنگی در گردان زیر نظر او بود. در سال ۱۳۶۵ش، در عملیات کربلای ۴ شرکت کرد و مجروح و در بیمارستان بستری شد، اما چند روز بعد با اینکه جراحات و زخمهایش التیام نیافته بود با همان لباس بیمارستان و عصا به جبهه بازگشت. علیرغم اینکه دکتر به او اجازه مرخصی نداده بود، بهجای آنکه در بیمارستان بستری باشد، به پادگان حمیدیه و سپس خط مقدم رفت تا بالای سر بچهها باشد چرا که عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه شروع شده بود و او بهعنوان فرمانده گردان حزبالله، مسئولیت سنگینتری بر دوش داشت. علیرضا از اینکه در گردان حزبالله که از گردانهای خطشکن در عملیات کربلای ۴ بود، تعداد بسیاری از بچهها و دوستانش شهید شده بودند، بسیار ناراحت بود که چرا مجروح شده و به شهادت نرسیده است... سرانجام در تاریخ پنجم بهمنماه سال ۱۳۶۵ هجری شمسی و پس از عملیات کربلای ۵ درحالیکه قرار بود خط را به نیروهای جدید تحویل بدهد، با انفجار خمپاره در سن بیست و چهار سالگی به شهادت رسید. یکی از همرزمان شهید، درباره نحوه شهادت او چنین میگوید: «بعد از عملیات در سنگر نشسته بودیم. خط هم آرام بود. با بیسیم اطلاع دادند که باید گردان به عقب برگردد و خط را تحویل دهد. شهید آزمایش خیلی ناراحت بود؛ هم بهخاطر شهادت دوستان و هم اینکه چرا او شهید نشده است. لذا بلند شد که پیراهنش را مرتب کند. همین که ایستاد خمپارهای در نزدیکی سنگر ما که سقف نداشت منفجر شد. پس از فرونشستن گرد و خاک دیدیم که او روی زمین افتاده و ترکشهای زیادی به صورتش خورده... ما همگی بهخاطر شهادتش مبهوت شده بودیم.» پیکر پاک شهید علیرضا آزمایش پس از تشییع، در بهشت رضا (ع) مشهد و در کنار دیگر همرزمانش به خاک سپرده شد.
تازه های تقویم
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}