شهید حسین شیوخی، سال ۱۳۴۴ش در شهرستان ماهشهر چشم به جهان هستی گشود و بعد از طی مراحل کودکی، کوی و برزن و سنگفرش خیابان‌های شهر، میزبان قدوم مبارک نوجوانی از سلاله شهیدان گردید، نوجوانی که قامت دلربای او و رفتار و کردارش یادآور خوبان بود. وی از سن دوازده سالگی فعالیت‏‌های مذهبی و انقلابی خویش را با حضور در مساجد حضرت محمد (ص) و لسان و شهدای زادگاهش، ماهشهر آغاز نمود و با اوج گرفتن تظاهرات مردمی علیه رژیم منحوس و طاغوتی پهلوی، همانند سایر دوستان خود به دریای خروشان امت اسلامی پیوست و با پخش اعلامیه‌های حضرت امام خمینی (ره) و نوشتن شعارهای حماسی و انقلابی بر در و دیوار شهر، در این حرکت عظیم و عاشورائی نقش به‏‌سزایی ایفاء نمود. به‏‌دنبال پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، حسین به خیل جهادگران غیور جهاد سازندگی پیوسته و به امدادرسانی به روستاهای محروم دیار خویش همت گماشت و خدمات ارزشمندی در این خصوص انجام داد. آغاز جنگ تحمیلی هشت ساله رژیم بعثی عراق به سرکردگی استکبار جهان‏‌خوار علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، عرصه دیگری برای خدمت‏‌رسانی بود که این جوان غیرتمند و انقلابی، حضور در جبهه و شهادت را بر درس و مدرسه ترجیح داد و لباس رزم علیه کفار و ملحدین را آگاهانه به تن نمود. حسین آن‏‌چنان وظیفه‌شناس و عاشق جبهه‌ها و جمع باصفای رزمندگان بود که دیگر بیش‏‌تر عمر شریف خود را در جبهه می‌گذراند و کم‏‌تر به خانواده سر می‌زد. در این باره پدر بزرگوار شهید نقل می‌کند: «وقتی حسین به مرخصی می‌آمد، هنوز مرخصی‌هایش تمام نشده به منطقه برمی‌گشت و در پاسخ ما که خواستار ماندن بیش‏‌تر ایشان در نزد خود بودیم، می‌گفت: پدرجان! بچه‌ها در جبهه تنها هستند و باید به آن‌ها بپیوندم.» و این عشق به رزمندگان در سیره عملی این شهید والامقام تا حدی نمایان گشت که مادر شهید می‌گوید: «هرگاه پسرم مبلغی را دریافت می‌کرد، آن را صرف تهیه لباس برای رزمنده‌ها می‌کرد.» شهید حسین شیوخی از وارثان عاشورائیان تاریخ و لبیک‏‌گویان حسین زمان خویش بود، او عاشق جهاد و شهادت در راه خدا بود، و هرگاه یکی از هم‏‌رزمان یا همشهری‌هایش شهید می‌شد، با آهی معنادار می‌گفت:‌ «ای کاش شهادت نصیب من نیز می‌شد.» درباره نحوه عروج ملکوتی‏‌اش، برادر شهید نقل می‌کند: حسین عاشق جبهه بود و از گروه فدائیان اسلام به جبهه اعزام گردید. مدت زیادی بود که از ایشان هیچ‏‌گونه اطلاعی نداشتیم و به‏‌همین خاطر او را پیدا کرده و به اجبار و خواهش، به گردان شهدای ماهشهر منتقل کردیم. من و حسین تأمین گشتی بودیم و در عملیات کربلای ۸ وظیفه دفاع از بچه‌ها در مقابل حملات هوایی دشمن را به عهده داشتیم، در حین عملیات، فرمانده گردان مرا به زور به عقب برگرداند ولی حسین که فرمانده شناور (قایق) بود در آن عملیات بعد از مجاهدت و ازخودگذشتگی بسیار در تاریخ بیست و ششم بهمن‏‌ماه سال ۱۳۶۴ هجری شمسی در رودخانه اروند بر اثر انفجار قایق به شهادت رسید و به آرزوی دیرینه خود که می‌گفت: «‌ای کاش شهادت نصیب من هم می‌شد.» رسید و در جوار رحمت الهی به تنعم از نعمات ربانی مقام و منزلت یافت. از ویژگی‏‌های بارز این شهید رئوف و دوستدار و عاشق رزمندگان، خوش‏‌رویی و خوش‏‌خلقی با مردم و احترام بسیار زیاد به پدر و مادر و نیز دستگیری از افراد بی‌بضاعت و مستمند بود که می‌تواند الگویی برای همه جوانان بسیجی و انقلابی باشد. حسین شیوخی به‏‌هنگام شهادت، تنها بیست سال سن داشت.