شهادت شهید حمزه بابایی (1362ش)
شهید حمزه بابایی، آبانماه ۱۳۴۱ش در مبارکه اصفهان چشم به جهان هستی گشود و خانه کوچک خانواده بابائی را زینت داد. سیزده سال انتظار پدر و مادر برای تولد فرزند گرچه سخت بود، اما شیرینی لبخند کودک به تمام این سختیها میارزید. مادر با شوقی وصفناشدنی به تربیت او همت گماشت. حمزه، هفت ساله بود که دست در دست مادر به مدرسه رفت. شهر کوچک مبارکه روزهای کودکی او را بهخاطر سپرد تا در روز محشر به حضور چنین عزیزانی ببالد. حمزه سالهای تحصیل را با موفقیت پشت سر نهاد و موفق به اخذ مدرک دیپلم شد. صدای فریاد مردم که علیه طاغوت شعار میدادند، او را به سمت قیام بر ضد شاه کشاند و او در جرگه اولین نفرات ندای عدالتخواهی سر داد و اینگونه جوانان را به قیام فراخواند. پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، سلاح در دست گرفت و به سیستان و بلوچستان رفت. سوداگران مرگ جانش را به آتش میکشیدند چرا که حمزه طاقت دیدن پرپر شدن جوانان وطن را بهوسیله نیرنگ استکبار جهانی نداشت. او با شعارنویسی و نصب پلاکارد، مردم منطقه را بیش از پیش با انقلاب آشنا ساخت. هنوز در سیستان و بلوچستان آشوب بود، که نیرنگ دیگری در کردستان آغاز شد. دشمن از همه طرف به ایران هجوم آورده بود. بابایی بیتأمل به کردستان رفت و چندی بعد برای زمین زدن دشمن متجاوز بعثی روانه دارخوین شد. عملیات ثامنالائمه (ع) اولین تجربه او برای حضور در میادین نبرد جنوب کشور بود. پس از آن، طی عملیات بیتالمقدس بر اثر موج انفجار مصدوم شد و دو روز بیهوش ماند. در مرحله دوم همان عملیات نیز از ناحیه پا مجروح گردید. بار دیگر در عملیات رمضان نقشی از عشق بر دست و پایش حک شد. زمانی که برای بهبود وضعیت جسمانیاش به زادگاهش، مبارکه بازگشت، فرماندهی بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مستقر در کارخانه پلیاکریل را بر عهده گرفت و در پشت جبهه خدمت کرد. اما روح سرکش حمزه چندی بیشتر در شهر تاب نیاورد و با سمت فرماندهی گردان تیپ ۴۴ قمر بنیهاشم در عملیات والفجر مقدماتی حضور یافت. اما گویی تمام جان او عاشق بود چرا که بار دیگر در حین پاکسازی میدان مین، دو انگشت خود را از دست داد ولی با مداوای اورژانسی در خط باقی ماند. خط پدافندی زید، شاهد زحمات شبانهروزی او از جمله کندن کانال و... بود. حمزه، آرام و قرار نداشت... در عملیات والفجر ۴ در واحد طرح و برنامه تیپ، شناسایی منطقه عملیاتی را بر عهده گرفت و بهعنوان جانشین و راهنمای گردان شرکت نمود و باز هم از ناحیه پا مجروح شد. پس از بهبودی به قصد زیارت هشتمین امام معصوم (ع) به مشهد مقدس سفر کرد و از امام غریبان خواست تا به غربتش در این جهان خاتمه دهد. بالاخره عملیات خیبر نوید عروج او را به جهانیان داد. عصر روز سهشنبه هفدهم اسفندماه سال ۱۳۶۲ هجری شمسی، فرمانده دلاور گردان به آرزوی دیرینهاش رسید. اصابت گلوله به ناحیه سر او را به آسمان رساند و رعناقامت بیست و یک ساله ایران را به خون سرخ خود کفن نمود.
تازه های تقویم
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}