ar ( تحصیلات : فوق دیپلم ، 19 ساله )

سلام.وقت بخیر.من تو بچگی پدرم و از دست دادم.مادرم ازدواج کرد.از بچگی نقص جسمی داشتم.قدم کوتاهه،مشکلات قلبی و تنفسی و...
هیچوقت تو مدرسه هیچ دوستی نداشتم و همیشه تنها بودم.افسرده و گوشه گیر بودم و هستم.علاقه ای به درس نداشتم و همیشه نمراتم پایین بود.علاقه شدیدی به کامپیوتر داشتم.خانواده اجازه ندادن کامپیوتر بخونم.مادرم بخاطر اینکه روحیم عوض بشه و از افسردگی بیام بیرون به اجبار فرستادم گرافیک بخونم.اما بدتر شدم.روحیم اجتماعی و هنری نبود(بچه های هنر خیلی با روحیه و شاد و عجیب غریبن)من روز به روز افسرده تر میشدم.به کامپیوتر و خلوت خودم رو آوردم.استاد کامپیوتر مدرسه متوجه شد نابغه کامپیوترم.تو المپیاد سال 94 رتبه اول شدم.اما خانواده به شدت مخالفت کردن با کامپیوتر.لپ تاپ و برنامه نویسی و به تفریح و مسافرت و جشن و... ترجیح میدم.خانواده از این بابت خیلی اذیتم میکنن با حرفاشون.مادرم مدام میگه خوشگل کن،آرایش کن،تیپ بزن،برو مسافرت،برو تفریح و... اما من دوست ندارم این شرایطو و باهاش راحتم.سطح علمی دانشگاه و اساتید خیلی پایینه و برام کسل کننده هستن.علاقه ای به صحبت با دیگران ندارم.خیلی سخت میتونم افرادی و در کنارم تحمل کنم....مادرم میگه مشکل روحی و روانی دارم و متعادل نیستم.هفته ای یک بار منو میبره پیش مشاور و روانشناس...


مشاور (خانم طیبه قاسمی)

با عرض سلام و احترام خدمت شما خواهر گرامی خواهر عزیزم ،شما در المپیاد رتبه آوردید و نابغه کامپیوتر هستید ، این یک ویژگی مثبت و نشاندهنده توانایی و استعداد خاص شما در این زمینه میباشد، شما باید به دنبال علاقه و استعداد خود بروید و در این زمینه میتوانید با مادر خود با رعایت ادب و احترام و یا با وساطتت یکی از اقوام ویا مشاوری که بر روی ایشان نفوذ دارند ایشان را متقاعد کنید ، خواهر عزیزم قاعدتا عدم انگیزه شما ناشی از قرار نگرفتن شما در مسیر علائق و استعدادهای شماست و مادر شما قطعا باید تفاوت های فردی و استعداد منحصر به فرد شما را نیز در نظر بگیرند . قرار نیست همه انسان ها شبیه هم باشند و به آن چیزی که تمایل ندارند تظاهر کنند . به همان اندازه که ما به انسان های برونگرا و اجتماعی نیاز داریم به همان اندازه به انسان های درونگرا نیز نیاز داریم و قرار نیست با ویژگی های ذاتی خود مقابله کنیم بلکه باید به صورت مسالمت آمیز تعادلی را در فتارها و منش خود ایجاد کنیم .اعتماد به نفس از دست رفته خود را مجدد به دست بیاورید ویژگی های جسمی و ظاهری اصلا دلایل قانع کننده ای برای افسردگی و گوشه گیری نیستند بلکه زمینه رشد روحی شما ، باعث تفاوت و برتری شما و عزیز شدن شما خواهد شد . توجه کنید که منزوی بودن با فقط تنها بودن تفاوت دارد. انزوا، مشابه تنها بودن نیست، زیرا همه ما زمانی دوست داریم که تنها باشیم و اگر فردی درون گرا باشیم این تمایل شدت بیشتری پیدا میکند و این طبیعی میباشد و نباید نگران بود . اما انزوا احساس تنها شدن و اندوه به خاطر این تنهایی است. نظر بنده این میباشد که تمامی علائم شما مانند احساس افسردگی و گوشه گیری و...با قرار گرفتن شما در جهت علاقه و استعداد خود به مرور کاهش پیدا خواهد کرد و انگیزه و امید به آینده، روابط شما را نیز بهتر خواهد کرد .چرا که ما انسان ها با موفقیت های خود عزت نفس و اعتماد به نفس بیشتری پیدا میکنیم و اگر این موفقیت ها در جهت علاقه و استعداد ما باشند ، احساس بهتری نسبت به خود داریم و در نتیجه در برخورد با دیگران و زندگی شخصی خود با انگیزه و با نشاط بیشتری مواجه خواهیم شد .البته مراجعه شما به صورت حضوری به مشاور که اکنون در حال رفتن هستید میتواند به بهبود افراط شما در زمینه فاصله گرفتن از افراد و گوشه گیری به شما کمک کند و همچنین مشاور با بررسی تیپ شخصیتی و ویژگی های شما کمک های تخصصی تر را به شما خواهد داد. با آرزوی موفقیت و پیشرفت روز افزون برای شما در زندگی