ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 24 ساله )

با سلام
من و همسرم 2سال باهم دوست بودیم عاشق هم بودیم جوری که برام گریه میکرد هدیه وقت و بی وقت محبتهای بی خد و اندازه بود دعوا هم داشتیم اما اون نمیزاشت به 1ساعت بکشه باهام اشتی میکرد
اما بعد از عقد سرد شده بهم البته درین حین مادرشم فوت کرده البته خیلی وابسته نبود به مادر خدا بیامرزش ولی خب مادره سخته من درک میکنم...
حالا که عروسی کردیم نه محبتی نه عشقی نه رابطه ای
شما تصور کنید ما 2هفته هست عروسی کردیم با هزار جور اشوه گری و فلان 2بار رابطه جنسی اونم سرد داشتیم😢
بهش میگم تو که اینجوری نبودی
میگه اون قدیما در هفته 2بار میدیدمت الان همش پیشمی خب میگم یعنی چی من برم هفته ای دو روز بیام خونه میگه اره
میکم چته تو
میگه مادرم فوت شده دیکه حسی به زندگی ندارم
الان 1سال و نیم از فوت مادرشون گذشته اما....
حس میکنم قربانی شدم تو این ازدواج 😭اخه من فوق العاده گرم و احساسی و مهربونم اینو همه میگن نه خودم
نمیگم خوبم اما سردی شوهرم منو میکشه واقعا
دیشب جلوش 3ساعت تموم بلند گریه کردم و زجه زدم گفتم من با این احساس سرد تو چجوری زتدگی کنم عروس 2هفته ای واقعا بلید از زتدگی سیر باشه
توروخدا کمکم کنید دلم میخواد بمیرم


مشاور (خانم طیبه قاسمی)

با عرض سلام و احترام خدمت شما خواهر گرامی خواهر عزیزم ، اگر باایشان صحبت کرده اید و او اینگونه به شما پاسخ داده است که به دلیل فوت مادرشان دچار بی اهمیتی شده اند و سرد شده اند ، به احتمال بسیار زیاد ایشان دچار افسردگی پس از سوگ و داغدیدگی حل نشده ، شده اند و باید هر چه زوتر به یک روانکاو مراجعه کنند تا بتوانند افکار ناکارآمد را از خودشان دور سازند و از آسیب وارد آمده بعد از فوت مادرشان ، رهایی پیدا کنند . شما در این حین باید صبوری خود را افزایش دهید و به جای گلایه و سرد کردن بیشتر ایشان ، به او کمک کنید با مراجعه به روانشناس به صورت حضوری بتواند رگه های افسردگی در خود را از بین ببرد ، تا به طور مستقیم بر روی میل جنسی و تمایلات ایشان تاثیر مثبت بگذارد و مانند گذشته انگیزه لازم را داشته باشد ، ضمن رعایت مهارت های همسرداری توسط شما و درک ایشان ، به مرور زمان روابط شما گرم تر خواهد شد ،وظیفه شما به عنوان همسر و همراه همیشگی ایشان این است که علائم و نشانه های افسردگی را بشناسید تا بتوانید به درستی در خصوص شوهرتان قضاوت کنید. مهمترین این نشانه ها عبارتند از ناراحتی و اندوه مزمن، کج خلقی و بی علاقگی، بی علاقه شدن به فعالیت هایی که قبلاً برایش لذت بخش بوده، کناره گیری از اقوام و دوستان، منفی بافی، بحث و جدل، تغییرات حائز اهمیت در عادت خوردن یا خوابیدن، سست و بی انرژی بودن و....افسردگی مثل هر بیماری دیگری سر زده سراغ همسر شما آمده است و اثرات تخریبی آن در زندگی شما و همسرتان و روابط مشترکتان بسیار زیاد است. اگر چنین نگاهی درباره این بیماری داشته باشید به همسرتان حق می دهید تا واکنش هایی غیرعادی داشته باشد و می توانید بدون احساس گناه و شرمندگی با یکدیگر گفت وگو کنید. افسردگی را از همسرتان جدا ببینید. این فقط یک عارضه است که به او تحمیل شده است و باعث تغییر رفتار و منش او شده است. حالت های روحی همسرتان در این دوران واقعیت وجودی او نیست. به روزهایی فکر کنید که همسرتان افسردگی نداشت و معیار قضاوت هایتان را همان قرار بدهید.پذیرش این مسئله که افسردگی زندگی زناشویی شما را مختل کرده است کار راحتی نیست. اما اگر با این موقعیت مقطعی کنار بیایید می تواند برای از بین بردن آن کارساز باشد. به همسرتان امید به زندگی بدهید. درست زمانی که همسرتان ممکن است حس کند افسردگی او هیچ وقت تمام نمی شود لازم است که او را تشویق کنید که با گذشت زمان و انجام درمان لازم بهتر خواهد شد به او آرزوی یک آینده مثبت را بدهید و اجازه دهید متوجه شود که شما در پستی و بلندی های زندگی او را یاری خواهید کرد.از ناچیز شمردن شرایط شوهرتان خودداری کنید. افسردگی یک بیماری جدی است بنابراین تمام صحبت ها ی شوهرتان را جدی بگیرید.به همسر خود کمک کنید. منظور از کمک کردن به فرد افسرده این نیست که طوری رفتار کنید که او مجبور شود افسردگی اش را پنهان کند، یا دروغ بگوید و یا برای او عذر و بهانه ای جور کنید.او را متقاعد کنید که به دنبال درمان رفتن نشانه ی ضعف و ناتوانی نیست پیشنهاد کنید که به هنگام مراجعه به درمانگر او را همراهی کنید. اگر در برابر رفتن نزد مشاور مقاومت کرد به او انجام یک سری آزمایش کامل نزد پزشک خانوادگی تان را پیشنهاد کنید. احتمالاً این پیشنهاد را راحت تر خواهد پذیرفت و به این ترتیب یک قدم به درمان نزدیک تر می شود.از همه مهمتر عشق و محبت بی قید و شرط خود را از او دریغ نکنید و همواره در طی فرآیند معالجه ی شوهرتان او را به طور کامل حمایت نمائید. در طول درمان نیز به موارد زیر توجه داشته باشید:هر گونه کمک و حمایتی را که شوهرتان به آن نیازمند است برایش مهیا کنید. در زمانبندی و برنامه ریزی به او کمک کنید و به او روحیه و امید دهید.کمکش کنید که با شما در خصوص احساساتش صحبت کند. به هیچ وجه او را تحت فشار قرار ندهید.بدانید که تأثیر روش های درمانی نیازمند گذشت زمان است. از شوهرتان بخواهید که فعال و پرجنب و جوش باشد. با هم به پیاده روی بروید. با هم به تماشای یک فیلم یا برنامه شاد بپردازید و یا به دیدن موزه و یا رستوران بروید.غذاهای سالم بخورید، مثال ها و نمونه های خوب را در حرف هایتان مطرح کنید و او را به سمت نگرشی مثبت سوق دهید.شاید هیچ چیز در آرامش دادن به افراد نتواند جای مذهب و یاد خدا را بگیرد. علاوه بر کمکی که مذهب و معنویت می تواند به همسر افسرده شما کند، خود شما نیز می توانید از این موضوع بهره بگیرید. خدا را فراموش نکنید و به یاد داشته باشید که دل‌ها آرام نمی‌گیرد جز با یاد خدا. با آرزوی خوشبختی و آرامش در زندگی در کنار همسرتان