تکامل ( تحصیلات : فوق لیسانس ، 32 ساله )

فورری
سلام
من خواستگاری دارم که از هر لحاظ خوبه ـ خانواده خوب ـ تحصیلات خوب ـ شغل خوب ـ چهره مناسب ـ سالم ـ و خلاصه تقریبا نود درصد ملاکهای منو داره ـ اما متاسفانه شش سال از من کوچیکترن ـ (البته به لحاظ چهره من بسیار جوانم) من بین دوراهی گیر کردم ـ از طرفی از اول تا حالا خواستگار به این خوبی نداشتم و دلم نمیاد جواب منفی بهش بدم چون واقعا میدونم همچین موردی ب ندرت پیش بیاد برا کسی ( البته بماند که منم تحصیلکرده ام و شاغلم . اما دست زمانه منو آدم شانس داری در زمینه ازدواج نیافرید) ـ از طرف دیگر این اختلاف سنی سخت منو مایوس کرده چون متوجه تبعاتش هستم ـ من دیدم موردی رو توی فامیلمون ک پنج سال از شوهرش بزرگتر بود و الان خانم مثل پیرزن هاست ولی شوهرش جوان ـ و خودش بارها گفته ک شوهرش این اختلاف سنی رو توی سرش کوبیده ـ خیلی مردد هستم


مشاور (خانم طیبه قاسمی)

با عرض سلام و احترام خدمت شما خواهر گرامی ؛ خواهر عزیزم،اساس کار در انتخاب همسر، تقدم عقل بر احساس در زمان انتخاب و آمادگي پذيرش مسئوليت در رابطه‌اي بر پايه تعهد، اطمينان و علاقه و داشتن مهارت‌هاي زندگي براي مقابله با مشکلات زندگي با بيشترين فايده و کمترين ضرر به خود و همسر و جامعه و لذت بردن از لذايذ مادي و معنوي زندگي با بيشترين فايده و کمترين ضرر به خود و همسر و جامعه است. بعد از آن بايد به شخصيت سالم و همخوان (يعني داشتن شخصيتي در طيف سلامت و تطابق ويژگي‌هاي شخصيتي و سازگاري آن در دو طرف) توجه داشت. درصورتي‌که اين دو عامل وجود داشته باشد، مي‌توان با اطمينان بيشتر ساير عوامل را بررسي کرد.باور عرفي و سنتي در ايران این است که پسر بايد از دختر براي ازدواج بزرگ‌تر باشد، از جهاتي داراي نقاط قابل‌توجه علمي‌‌ و منطقي است؛ مانند بلوغ زودرس جسمي‌‌ و جنسي و عاطفي و عقلاني اجتماعي در زن، رضايتمندي جنسي در حال و آينده زوج، دوران کوتاه باروري در زن و.... نقطه ضعف اساسي اين باور هم، توجه‌نکردن به تغييرات مختصات زمان و مکان، تغيير نگرش‌ها، سلايق‌ها و خواسته‌ها در نسل‌هاي رو به جلو است بنابراين با اينکه مي‌‌توان آن را يک قاعده کلي در نظر گرفت، استثناهاي فراوان هم ديده مي‌شود. خوب است بدانيد قبل از 30 سالگي، فاصله سني دختر و پسر، پسر بزرگ‌تر از دختر از تقريبا همسن تا 8 سال فاصله سني و بعد از 30 سالگي از تقريبا هم سن تا 11 سال بزرگ‌تر بودن پسر توصيه مي‌شود.البته در صورتي که دو طرف به بلوغ لازم براي ازدواج رسيده باشند، شخصيت‌هاي سالم و همخوان داشته باشند و تطابق ساير عوامل ذکر شده، تا حداکثر 2 سال بزرگ‌تر بودن دختر از پسر هم در اين شرايط مي‌‌‌تواند قابل‌قبول باشد. البته اين گفته، به اين معنا نيست اگر دختري 5 سال بزرگ‌تر از پسر باشد، قطعا دچار مشکل خواهند شد چون اين قضيه بيشتر براي سنين زير 40 سال مطرح است. ثانيا، فقط مي‌‌توان از لحاظ آماري با نگراني بيشتر به اين قضيه نگاه کرد و هيچ قطعيتي وجود ندارد (هرچند که توصيه نمي‌‌شود). از سوي ديگر، هماهنگي ساير عوامل به شدت مي‌‌تواند اثر اين تفاوت سني را کمرنگ کند. بايد اشاره کرد که يک نکته بسيار مهم، توجه به سن عقلي است نه سن تقويمي‌‌ و شناسنامه‌اي، چون مثلا ممکن است يک مرد 30 ساله به اندازه يک مرد 40 ساله بفهمد يا برعکس مهارت زندگي اواندازه يک جوان 20 ساله باشد بنابراين به جز تفاوت سني، بايد حتما تفاوت سن عقلي با سن تقويمي‌‌ را هم در نظر گرفت.توجه داشته باشيد در صورت بزرگ‌تر بودن زن، آسيب‌هايي كه ممکن است بروز كنند عبارتند از:1- جابجايي يا تغيير نقش از همسري به «والد- فرزند» يا «معلم- شاگرد». يعني زن با سن بالاتر از مرد چون خود را پخته‌تر، باتجربه‌تر و عاقل‌تر از مرد کم‌سن و سال مي‌‌‌داند (که مي‌‌تواند نگاه درستي هم باشد) در طول زمان با تغيير نگاه همسري به نگاه مادري، شروع به نصيحت، اندرز، سرزنش و آموزش شوهر خود مي‌كند و در عين حال ممكن است يكي از اين اتفاق‌ها بيفتد: گاهي زن دچار خستگي، درماندگي و استيصال مي‌‌شود چون شوهر در حال مبارزه و حل مشکلاتي است که زن آن را قبل‌تر به نوعي تجربه كرده و برخي رفتارها، ناپختگي‌ها و حتي خطركردن‌هاي معقول مرد برايش جذاب نيست و حتي او را به نوعي بي‌مسئوليت تصور مي‌‌کند. در برخي موارد، مرد براي حفظ اقتدار مردانه، شروع به مقابله و ايستادگي در مقابل همسرش مي‌كند طوري که حتي شايد نظرهاي پخته و منطقي او را هم نپذيرد و محيط پرتنشي ايجاد کند. برخي زنان هم در ازدواج دنبال تکيه‌گاه مطمئن و عاقلي هستند که احتمالا نمي‌‌توانند اين حس را از همسري که تصور مي‌‌کنند ناپخته است، بگيرند.2- اگر ازدواج بر مبناي توان اقتصادي زن انجام شده باشد، چند حالت ممکن است پيش بياييد؛ زن احساس عشق واقعي از مرد نگيرد، زن به خاطر مسئوليت امور مالي، دچار فرسودگي جسمي‌‌ و رواني شود و رابطه به تعارض کشيده شود، زن عامل اقتصادي را وسيله‌اي براي حفظ تسلط يا زن‌سالاري قرار دهد که اگر با شخصيت مرد سازگار نباشد، شرايط بحراني ايجاد خواهدشد. البته بعضي مردها، مخصوصا مردان وابسته يا کساني که هميشه دنبال مادر حامي‌‌ يا فرد حامي‌‌ در زندگي خود بوده‌اند يا از لحاظ مالي وضعيت چندان مطلوبي ندارند و به دنبال برآورده شدن آرزوهايشان هستند، اين وضعيت را احتمالا با رضايت مي‌پذيرند.3- اگر ازدواج با تصور تغيير کردن و خود را وفق دادن انجام شده باشد؛ اين اشتباه رايج وجود دارد که افراد، مخصوصا خانم‌ها فکر مي‌‌کنند با تزريق عشق و محبت و علاقه مي‌‌‌توانند طرف مقابل را تغيير دهند که به‌هيچ‌وجه درست نيست. در بيشتر موارد اين رفتار باعث بروز تغييرات ماندگار و نهادينه در طرف مقابل نمي‌‌‌شود. از طرفي، دور شدن از خود واقعي و خود را مطلوب ديگري كردن، بالاخره به‌تدريج باعث نارضايتي از خود مي‌شود و کم‌کم تنش و بحران با بازگشت به خود واقعي ايجاد خواهد شد.4- اگر ازدواج بر پايه عشق و دوستي بنا شده باشد، باز هم نمي‌‌شود روي آن حساب باز کرد چون عشق در طول زمان تمايل بيشتر به کمرنگ‌تر شدن به دليل شناخت بيشتر از هم و ديدن تفاوت‌ها دارد. علاوه بر اين، عشق هيچ سير ثابت و مشخصي ندارد و مي‌‌تواند در طول زمان نوسان داشته باشد. از طرفي، عشق براي زندگي لازم است ولي کافي نيست و بايد عوامل ديگر هم تا حد ممکن هماهنگ باشند.5- اگر ازدواج با اجبار يکي از دوطرف، مخصوصا مرد باشد و خانواده رضايت نداشته باشد، به‌خصوص اگر مرد از استقلال مالي و فکري برخوردار نباشد، آثار منفي آن مي‌‌تواند به‌دليل از دست دادن حمايت‌هاي خانواده يا نگاه منفي هميشگي خانواده به عروس، تا مدت‌ها بر خانواده تاثير داشته باشد.6- امكان دارد در صورتي كه زن از مرد بزرگ‌تر باشد، در آينده در مورد مسائل جنسي و زناشويي دچار مشکلاتي با همسرش شود هرچند که اين هم باز به دو طرف بستگي دارد. نکته مهم اين است كه درصد اندکي از افراد به بلوغ ازدواج مي‌‌‌رسند و تعريف شخصيت و همخواني آن، کاملا تخصصي است و بايد به‌وسيله مشاور حرفه‌اي بررسي شود. از سوي ديگر، خيلي از تناسب‌ها مي‌‌تواند در آينده با تغيير سلايق و نگرش افراد در دچار تغييرات بنيادي شوند. نکته بسيار مهم ديگر اينكه در صورت نگرش منفي خانواده پسر(که معمولا همينطور هم هست و با اجبار پسر ازدواج انجام مي‌شود) تبعات منفي چنين ازدواجي تقريبا هميشگي خواهد بود.نگرش زوج مخصوصا مرد در اين خصوص اهميت بسزايي دارد. اگر پسري از همان اول با شک و ترديد در مورد بزرگ‌تر بودن خانمش بينديشد، آمادگي دارد که بعدا با دخالت يا کنايه يا سرزنش يا حرف و حديث يا دخالت مستقيم و غيرمستقيم اطرافيان، به هم بريزد. اگر هم دچار تعارض‌هاي طبيعي زناشويي با همسر هم شود، احتمالا آنها را بزرگ‌نمايي مي‌كند و ساير تفاوت‌هاي فرهنگي، اجتماعي و خانوادگي هم برايش پررنگ‌تر مي‌شود و اين مساله را مرتب به رخ همسرش مي‌كشد. گاهي هم مرد به‌‌ علت فرسودگي جسمي‌‌ و جنسي زودرس زن، مخصوصا در يائسگي، احساس ضرر مي‌کند. البته اگر پسري نگاه مثبتي به اين قضيه داشته باشد، شايد به سادگي از کنار اين مساله بگذرد. همچنين دختري که به اين مساله (بالاتر بودن سن زياد خودش) حساس باشد، يا حساسش کرده‌ باشد، بعدا هر مساله‌اي در رابطه‌اش را به خودش و سن بالاترش نسبت مي‌‌‌دهد.عرف برآیندی از تفکر جمعی یک جامعه و فرهنگ است که به دلیل تغییراتی که در زمان های مختلف در تفکر آدم ها ایجاد می شود. بعضاً جاهایی از سوی علم و یا مذهب با چالش و حتی رد مواجه شده است اما این به آن معنا نیست که عرف لزوماً در همه موارد غلط است و باید کنار گذاشته شود. حتی اگر این قدر افراطی هم فکر بکنیم باز هم قدرت عرف را نمی توانیم انکار کنیم. عرف در جامعه ما بزرگتر بودن زن از شوهر را نمی پذیرد. این یک واقعیت است که پذیرش آن از سوی شما که می خواهید عرف را به این شیوه نقض کنید، کمک می کند تا تصمیم منطقی تری بگیرید. با آرزوی خوشبختی و آرامش در زندگی برای شما