ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 22 ساله )

سلام احسان هستم 22 ساله چند مدت پیش حس کردم که از دختر خالم خوشم میاد و یک حس هایی نسبت بهش دارم وبعد از یک ماه کلنجار رفتن با خودم به خانواده موضوع را گفتم و بعد از یک ماه نامزد کردیم دختر خوبیه ولی حسی که روزای اول بهش داشتم دیگه ندارم و چون اشنا هس نه راه پیش دا م نه راه پس میخاستم بدونم با این تفاسیر اگه باهاش ازدواج کنم در اینده به مشکل بر میخورم؟؟؟


مشاور (خانم طیبه قاسمی)

با عرض سلام و احترام به شما برادر گرامی؛

در پاسخ به سوال شما باید بگوییم ،عشق و علاقه در یک زندگی مشترک به هیچ عنوان اتفاقی رخ نمی دهد بلکه برای ایجاد آن باید تلاش جدی داشت. یک زن و یک مرد زمانی می‏ توانند به خودو همسر کمک کنند که مهارت و آگاهی‏ های خود را در زمینه ‏ی همسرداری به درستی بالا ببرند تا بتوانند با برقراری ارتباط موثر، وظایف و مسئولیت خود را به خوبی و به بهترین نحو انجام دهند. اگر همسران از فقر یا کمبود دانش همسرداری ، در رنج باشند و به جای رفع علت ‏ها، دچار بازی با معلول ‏ها شوند، دیر یا زود در انجام وظایف مربوطه با مشکلات حادی رو به رو خواهند شد و دچار انواع بیماری‏ ها، افسردگی، اضطراب، خستگی، ناتوانی و بی ‏تفاوتی شده و هیجان و صمیمیت زندگی مشترکشان، به آرامی از دست خواهد رفت. بسیاری از مردان مانند شما ، به علت ناآگاهی و باورهای غلط، تصور می‏ کنند در زندگی مشترک، حق و قدرت انتخاب ندارند و نمی‏ توانند بر اندیشه و نگرش خویش مدیریت کنند و به‏ طور معمول می ‏گویند: «من نمی ‏توانم... من اراده ندارم... می‏ خواهم ولی قدرت اجرا ندارم... من در رضایتمندی زندگی مشترک، نقشی ندارم... اگر همسرم یا دیگران تغییر کنند، زندگی ‏ام بهتر می‏ شود و...»در نتیجه خود را در مدیریت ذهن و کنترل احساس و رفتارشان ناتوان و درمانده می‏ بیند و در نهایت، اسیر اندیشه ‏های منفی شده و در ساختن زندگی مشترک، نقشی غیرمسئولانه، منفعلانه و منفی بر عهده می گیرند و مدام با برچسب زدن، به سرزنش و انتقاد آشکار یا پنهان از خود، همسر و دیگران می ‏پردازند، کارهای اشتباه خود را توجیه می‏ کنند و در هر زمینه ‏ای به داوری و پیش ‏داوری می ‏پردازند، انرژی خود را بیشتر در مسیر منفی و تخریب به کار می‏ گیرند و بیشتر روی کمبودها و نقاط منفی خودو همسر تمرکز می‏ کنند. در نتیجه خود و زندگی مشترک را در مسیر تلخی و بدبختی بیشتر قرار می ‏دهند.اگر هر زن و مردی عمیقاً بخواهد زندگی مشترک خود را در جهت مثبت‏ تغییر دهد، آن‏ وقت مساله ‏ی توافق پیش می ‏آید و در واقع زوج با خواستن و انگیزه ‏ی قوی، در مسیر توانستن قرار می ‏گیرد.اگر به گذشته ‏ی خود توجه کنیم، همه ‏ی ما در طول زندگی، موفقیت ‏هایی داشته ‏ایم. اگر موفقیت‏ های به دست آمده را تجزیه و تحلیل کنیم، متوجه خواهیم شد که در میان انبوه آرمان‏ ها و آرزوهای خود، فقط به آنچه که واقعاً و عمیقاً و با انگیزه ‏ی قوی می‏ خواستیم، رسیده ‏ایم، بنابراین با انگیزه‏ ی قوی و کافی، باید دست به کار شد و پذیرفت که زندگی مشترک مطلوب، با خود من شروع می‏ شود و می‏ بایست از هر فرصتی، برای رشد در جهت مثبت و سازنده استفاده کرد. هرچند علاقه اولیه پسر و دختر از شرایط لازم برای یک ازدواج موفق است اما یک ازدواج موفق لوازم دیگری نیز نیاز دارد که از جمله آنها موافقت و هماهنگی خانواده ها است. متأسفانه مشکلی که شما مطرح نموده اید مشکل بسیاری از دختر پسرها به شمار می رود.رضایت داشتن یک فرد از زندگی، تنها منوط به داشتن و برخورداری از دوست داشتن  نیست، بلکه به شناختن نعمت و حق شناسی آن نیز هست! چه بسا فردی از داشته‌های فراوانی برخوردار باشد اما از زندگی خویش رضایت داشته باشد و حال آنکه شخصی در مقابل باوجود عدم برخورداری از داشته قابل توجه، از زندگی خویش راضی باشد. رضایت از زندگی از درون افراد و مبتنی بر سرمایه‌های فردی، می‌جوشد، و اگر قرار باشد از دیگران وام گرفته شود، نه تنها رضایتی در کار نخواهد بود بلکه جز تلاطم و تشویش چیز دیگری به ارمغان نخواد آورد. اگر ذهن فردی گرفتار تحریفات شناختی گردد، تفسیری که از امور مختلف خواهد داشت، تفسیری تحریف شده خواهد بود که در صورت تکرار، خروجی آن می‌تواند اضطراب، افسردگی، نارضایتی از زندگی و...باشد. تحریف شناختی به زبان ساده و خودمانی، همان عینک بدبینی یا خوشبینی است که میتواند تمام تفسیرها و نگاه ما را به زندگی یا به یک فرد یا یک اتفاق عوض کند. نگاهی که با برداشتن آن عینک به کلی متفاوت می شود. وضعیت فعلی شما معلول عدم ازدواج با معشوقتان نیست، بلکه ناشی از نوع نگاه و روش غلط شما در مواجه با مسائل و تفسیر همراه با تحریف از وقایع است. و مادامیکه چنین رویکردی بر قضاوتهای شما حاکم باشد، نتیجه‌ای جز عدم رضایت از وضع موجود ( به صورت افراطی و پاتولوژیک) به دنبال نخواهد داشت چه با معشوقه ازدواج کنید و یا ازدواج می‌کردید و چه ازدواج نمی‌کردید! افرادی که در وضعیت شما قرار دارند به هیچ وجه نقاط منفی و بدی ها و آسیب هایی که از طرف مقابل متحمل شدند را نمی بینند و به همین دلیل علاقه و وابستگی آنهابه مرور ایجاد  می شود. شما با تهیه لیستی از نقاط مثبت نامزدتان  (مطئنا همه ما آدمها هم نقاط مثبت داریم و هم نقاط منفی) آن را هر روز مرور کنید تا نگرشتان نسبت به ایشان منطقی تر شده و احساس بهتری پیدا کنید. سعی کنید بدون خود سرزنشی و مقایسه، نقاط مثبت و خوبی های خودتان را فراموش نکنید و با نوشتن و مرور و نادیده و بی ارزش نکردن آنها به آینده خوشبین و امیدوار باشید. میتواند یکی از علتهایی که علاقه اولیه وجود داشته و اکنون کمرنگ شده،وارد شده و قرار گرفتن در مسئولیت های جدید و نگاه واقع بینانه و توقع و انتظارات دیگران  از شماست و شما او را اشاعه به رابطه خود میدهید و نوسان خلق خود را به کم شدن علاقه نسبت میدهید  و همچنین مقایسه این فرد با دختران دیگر و عدم خویشتن داری در این مورد ، در مورد شما به دلیل اینکه علاقه اولیه وجود داشته و بعد کمرنگ شده باید به وسیله یک مشاور به صورت حضوری ریشه یابی شود و بتوانید با کمک مشاور به یک ثبات در شخصیت خود برسید وگرنه هر انتخابی نیز در آینده داشته باشید همین تردید ها را با گذر زمان خواهید داشت بنابراین باید به صورت ریشه ای مشکل خود را با حضور خود در کنارمشاور بهبود دهید .و بعد از رسیدن به یک ثبات بیشتر در الویتها و ارزشهای وجودی خود به این ازدواج نگاه کنید و تصمیم نهایی خود را بگیرید .

با آرزوی خوشبختی و آرامش در زندگی در کنار همسرتان