( تحصیلات : فوق دیپلم ، 26 ساله )

من با دوتا از برادرهام و مادرم تو خانواده مشکل دارم اینجا ن امنیتی هست ن ارامشی و ن اسایشی و هیچ مهر و محبتی هم نیست افسردگی شدید گرفتم میخوام هرچه سریعتر از این خانواده جدا بشم خاستگار دارم ولی چون ۳تا از برادرها معتادن و دوتای دیگشون روانی و پدرو مادرم از هم جداشدن کسی نمیمونه ...بنطر شما باید چکار کنم شرایط زندگی تو اینجا خیلی سخته برام


مشاور (علی محمد صالحی)

با عرض سلام و وقت بخیر خدمت شما خواهر گرامی. من شما رو درک میکنم، در خانواده ای که پدر و مادر از هم جدا شده باشن و اعضای خانواده با هم صمیمی نباشند و برادران هم معتاد، زندگی سخت و گاهی ناراحت کننده است اما از طرف دیگه زندگی در شرایط سخت کار انسان های بزرگ و قوی است و هر کسی از عهده آن بر نمیآد، بدون تعارف و مبالغه بگم که شما قهرمان این خانواده هستید و با وجود سختی ها و ناملایمات به خودتون ایمان داشته باشید که با صبر و تحمل و تلاش میتونید هم زندگی بالنده ای برای خودتون تدارک ببینید و هم در حد توان به رفع مشکلات دیگر اعضای خانوادتون کمک کنید، کم نیستند افرادی که با وجود شرایط سخت و یا خانواده نامناسب به موفقیت های بزرگ و درخشانی دست پیدا کردن، با جستجوی عبارت «افراد مشهور که قبلا شکست خوردند» یا جملات مشابه در اینترنت میتونید با زندگی افراد مشهوری آشنا بشید که قبلا افراد شکست خورده ای بودن و بعد موفق و مشهور شدند که شرایط برخی از  آنها بسیار سخت تر از شما هم بوده، البته موفقیت مورد نظر من شهرت و پولدار شدن و... نیست، بلکه سالم و با آرامش زندگی کردن از همه موفقیت ها بالاتر است، فقط باید تسلیم شرایط نشید و به خودتون ایمان داشته باشید که شما میتونید.

در قدم اول نیاز به یک پشتیبانی دارید که هر کجا نیاز شد از او کمک بگیرید و به حمایتها و کمکهاش مطمئن باشید، و او کسی نیست جز خدای مهربان که اگر کسی واقعا با او روراست و صادق باشه، اون هم تنهاش نمیذاره، خداوند در قرآن میگه: «وَ مَن یَتوکّل عَلی الله فَهُو حَسبُهُ» یعنی «کسی که بر خدا توکل کند خدا برایش کافی است»؛ پس ارتباطتون رو با خدا قوی و محکم کنید و تنها بر او توکل کنید و هر کجا دلتون گرفت و از همه خسته شدید با او حرف بزنید و درد دل و راز نیاز کنید.

کار دیگه ای که خوبه انجام بدید اینه که دفتری مخصوص داشته باشید و دلتنگیها، ناراحتی ها، خوشیها، دلنوشته ها یا هر چیز دیگه ای که خواستید رو تو اون بنویسید تا سبک بشید.

نکته بعد اینکه مطالعه خودتون رو افزایش بدید و در زمینه هایی که علاقمندید و دوست دارید و در آینده هم بدردتون میخوره مطالعه نطام مند داشته باشید، مطالعه کردن شما رو پخته تر و جاافتاده تر میکنه و راههای زیادی رو پیش روی شما باز میکنه.

برای آرامش خودتون همه که شده با اعضای خانواده درگیر نشید و اگر مسئله ای هم پیش اومد شما کوتاه بیایید و مطمئن باشید که با این کوتاه اومدن در واقع روح شما بزرگتر شده، از طرف دیگه کاری نکنید که بهانه ای بدست بقیه بدید.

اما راجب تصمیم گیری در مورد ازدواج، با توجه به توضیحات اندک شما، من نمیتونم به صورت قطعی بگم ازدواج کنید یا نه، ولی اصل اولی و طبیعی نسبت به همه افراد اینه که ازدواج کنند و شما هم مانند بقیه انسانها میبایست ازدواج کنید مگر اینکه شرایط شما واقعا ویژه و خاص باشه، که ازدواج نکردن شما بهتر از ازدواج کردن باشه، ولی بهر حال در اکثریت موارد ازدواج کردن بهتره و ترجیح داره، و لو اینکه لازم باشه در زندگی خانوادگی شما تغییراتی ایجاد بشه، مثالا بعد از ازدواج شما برادرانتون اگر در شرایطی هستند که امکان نگهداری از اونها نیست به بهزیستی سپرده شوند، یا تغییرات دیگری، (من شرایط زندگی شما رو دقیقا نمیدونم و این فقط یک مثال بود) ولی نباید شما از حق طبیعی خودتون محروم بشید، اما نکته ای که در مورد ازدواج شما خیلی مهمه اینه که به هیچ وجه نباید این شرایط سخت باعث بشه شما با هر شخصی ازدواج کنید، چون یکی از اشتباهات برخی از خانمها اینه که وقتی در شرایط سخت و دشواری قرار میگیرن، راه خلاص شدن از اون شرایط را ازدواج میدونن و با اولین خواستگار خود و بدون بررسی و دقت کافی ازدواج میکنن و متاسفانه بعد از مدت کوتاهی متوجه میشن که شرایط زندگی با همسرشون بمراتب سخت تر از زندگی در شرایط قبلیه، و بقول معروف از چاله به چاه میافتن، پس اگر تصمیم به ازدواج گرفتید در عین حال که سختگیری نمیکنید ولی دقت کنید که فرد مورد نظر، سالم باشه و مثالا خدای ناکرده معتاد نباشه یا مسائل دیگه، همانطور که در روایات هم توصیه شده نسبت به خواستگار دو نکته رو در نظر بگیرید: یکی دیندار باشه، دوم اخلاقش خوب باشه.

انشاالله موفق و پیروز و خوشبخت باشید و بتونید بر مشکلات غلبه کنید.