ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 33 ساله )

سلام شب به خیر
برای اینکه وقتتون رو زیاد نگیرم مشکلم را خلاصه میکنم
من ده ساله ازدواج کردم
مشکلات زیادی در رابطه با همسرم داشتم با مطالعات و مراجعاتی که به روانشناسی و روانشناسان داشتم فهمیدم همسرم کاملا خودشیفته است
من حرف دلم را وچیزهایی که بر من گذشته را به هیچ کس نمیتوانم ثابت کنم مطمئنم بزرگترین متخصصان روانشناسی هم با حرف زدن با همسرم نمیتوانند بفهمند که من چه میگویم
همسر من را همه خانواده دوستانش وهمکارانش به عنوان بهترین دوست بهترین همکار بهترین برادر بهترین پسر قبول دارند
واز نظر خودم هم او بهترین پدر برای فرزندانش است
برای من هم همسر خوبی بوده اما...
از روز اول من را سرکوب کرده سرزنش کرده
تحقیر کرده پیش همه کوچکم کرده و هیچوقت تعریفی از من نکرده واحساس میکنم از نظر او من بیمصرف ترین ادم بی لیاقت ترین و بدترین مادر وبی ارزشترین زن هستم
من مدرک لیسانس دارم شاعر بودم
ملیله دوزی میکردم
الان دو فرزند کوچیک دارم
فقط میخوام بدونم چطوری با ادمی که مدام داره من و له میکنم زندگیمو ادامه بدم واجازه ندم بچه هایم را سرکوب کنه
ممنون


مشاور (علی محمد صالحی)

با عرض سلام و وقت بخیر.
حق باشماست و من شما رو درک میکنم، زندگی با یک فرد خودشیفته دشوار است و سختیهای زیادی دارد. چون افراد خودشیفته برای کسب منافع شخصی خود نگاه ابزاری به دیگران دارند. در برقراری روابط سالم مشکل دارند و چندان علاقه‌ای به روابط صمیمی ‌و نزدیک نشان نمی‌دهند زیرا توانایی برقراری رابطه طولانی را ندارند. شاید در اوایل رابطه جذاب باشند، اما در ادامه به‌دلیل رفتارهای خودخواهانه و متکبرانه غیرقابل‌تحمل میشوند. نه گله‌های دیگران را درک می‌کنند و نه تغییری در رفتار خود ایجاد می‌کنند.
 حدود 7 درصد مردان و 4 درصد خانم‌ها در جوامع، دچار اختلال شخصیت خودشیفته هستند و بخش مهمی‌از مراجعات به مطب‌های روان‌درمانی و خانواده‌درمانی از آنجا شکل می‌گیرد که خانواده یا فرد، در ارتباط با یک شخصیت خودشیفته آسیب‌های زیادی را دیده‌اند زیرا خودشیفته‌ها می‌توانند آسیب‌های روحی و روانی زیادی را به اطرافیان خود تحمیل کنند. خودشیفتگی هیچ پشتوانه‌ای ندارد و معمولا متکی بر توهمات و خیالات فرد است. افراد خود‌شیفته تصور می‌کنند بسیار آدم‌های مهم و بزرگی هستند و جالب اینجاست که می‌خواهند دیگران را هم وادار کنند که این تصورات باطل را بپذیرند، آنها بیش از حد تعادل و به شکلی بیمارگونه به خود توجه دارند. این گونه افراد، بشدت دچار اضطراب هستند و بدترین درد برایشان این است که کسی به آنها توجه نکند، بنابراین برای جلب توجه دیگران، دست به هر کاری می‌زنند.
افراد خودشیفته در ظاهر خود را بسیار قوی و قدرتمند نشان می‌دهند و به همین دلیل در نگاه اول انسان‌های توانمند و جذابی به نظر می‌رسند، اما اعتماد به نفس آنها وابسته به تاکید بیرونی است و اساس شخصیتی آنها احساس حقارت است؛ آنها در درون، خود را پذیرش نکرده‌اند و من واقعی‌شان با من ایده‌آلشان بسیار فاصله دارد به همین دلیل دچار تضاد و تعارض هستند و به‌دلیل اعتماد به نفس کاذبشان دائم در حال نمایش خود به‌عنوان یک فرد موفق هستند.
الان مسئله این است که شما با همسرتون چطور رفتار کنید؟ حفظ رابطه و رفتار با افراد خودشیفته نیازمند صرف زمان و انرژی زیاد است و از همه مهم‌تر این است که در رابطه با این افراد اعتماد به نفس خود را حفظ کنید. زندگی با این افراد، بویژه برای کودکان، بسیار دشوار و آسیب‌رسان است.
از آنجا که انسان خودشیفته، معمولا نمی‌پذیرد که بیمار است، باید به اطرافیان او یاد داد که حتی‌الامکان، خود را از تأثیر القائات او دور نگه دارند و قوی باشند و اگر مجبور به زندگی با یک فرد خودشیفته هستید باید دانش خود را در این زمینه افزایش دهید تا این اطلاعات بتواند به شما در شناسایی نقاط ضعف و محدودیت‌های او و کم کردن انتظارات از او کمک کند.
نکته دیگر در رفتار با فرد خودشیفته این است که از او درخواست احترام کنید و به‌وضوح به او بگویید که از زبان بی‌ادبانه و رفتارهای کنترل‌کننده و خشم غیرمنطقی او خسته شده‌اید، اما باید بدانید که به‌طور معمول هیچ‌گاه قادر به تغییر کامل فرد خودشیفته نخواهید شد، بلکه می‌توانید فقط تا حدودی رفتارهای او را با رفتارهای مناسب تعدیل کنید.
 همه ما در کودکی با نوعی خودمحوری و خودشیفتگی زندگی می‌کنیم. یک کودک فقط نیازهای خودش را می‌بیند و همه چیز را از منظر دید خود نظاره می‌کند و فکر می‌کند دیگران در زندگی موظفند نیازها و خواسته‌های او را برآورده کنند. طی تحول روان‌شناختی، درک دیدگاه دیگران رشد می‌کند و کودک می‌تواند دیدگاه دیگران را نیز بفهمد و برمبنای این درک، روابط بین‌فردی و اجتماعی مورد قبولی داشته باشد.
این در حالی است که افراد بزرگسالی اطراف ما هستند که هنوز خود‌محوری و خود‌مرکز‌بینی کودکی در آنها کاملا مشهود است؛ افرادی که رفتار و گفتارشان رنگ و بوی خودخواهی و خودپسندی دارد؛ «من هر طور دوست داشته باشم، رفتار می‌کنم» و «منم، منم کردن» ویژگی اصلی آنهاست. فکر می‌کنند استحقاق بهترین‌ها، زیباترین‌ها و برترین‌ها را دارند.
دغدغه افراطی برای موفقیت، زیبایی، مقام، قدرت و شهرت دارند. خود‌شیفته‌ها اغلب نقاط‌قوتی داشته‌اند که متاسفانه موجب ایجاد هسته مرکزی این اختلال بوده است. دختران زیبا یا پسران خوش‌تیپ، افرادی که استعدادهای خاصی دارند مثلا هنرمند موفقی هستند یا هنرپیشه محبوبی هستند یا موفقیت‌هایی در برخی زمینه‌های تحصیلی و شغلی داشته‌اند.
افراد خودشیفته قادر نیستند به‌طور واقعی کسی را دوست داشته باشند، تمسخر و تحقیر دیگران برایشان عادی است و حسادت نسبت به دیگران در آنها وجود دارد زیرا هر زمان پیشرفت یا موفقیت کسی را می‌بینند، احساس حقارت آنها بیدار می‌شود. وقتی به شما علاقه دارند که نیازهایشان را برآورده کنید و به خواسته‌های بی‌پایانشان پاسخ مثبت دهید. در ابتدای رابطه نقش بازی می‌کنند و خوش سر و زبان هستند تا دیگران را جذب خود کنند و در طولانی مدت دیگران را استثمار می‌کنند؛ ظاهرا اعتماد به نفس بالایی دارند، اما با کوچک‌ترین انتقادی از هم می‌پاشند.
برای ارتباط و کنار آمدن با این افراد باید با روحیات آنها آشنا شوید. این افراد احساساتی شامل خود‌مهم‌بینی، خودبزرگ‌بینی، احساس قدرت، تمایل به دیده شدن و پررنگ بودن، اعتماد به نفس بسیار شکننده و احساس حق به جانب بودن دارند. احساس می‌کنند تافته جدابافته هستند و نسبت به دیگران احساس برتری زیادی می‌کنند. اغلب مردم از دید این افراد، ارزشمند نبوده و آنها هیچ‌کس را شایسته خود نمی‌دانند؛ چون خود را در اغلب موارد محق می‌دانند نه احساس پشیمانی به آنها دست می‌دهد نه احساس گناه.
خودشیفته‌ها با کم‌ارزش جلوه دادن دیگران به‌دنبال کسب تائید و تحسین خود هستند. احساس محق بودن دارند و به شکل نامعقولی انتظار دارند دیگران برخوردی بی‌نظیر و خوشایند با آنان داشته باشند و اطرافیان مطابق انتظارات آنان عمل کنند و همواره تسلیم و مطیع آنها باشند. خود را فردی بی‌همتا و استثنایی می‌دانند که دیگران قدرت درک آنها را ندارند.رابطه این افراد با دیگران یک رابطه یک‌طرفه است یعنی اغلب دریافت‌کننده هستند، زیرا خود را مرکز دنیا می‌بینند. رفتارهای سلطه‌جویانه دارند، اغلب متوقع‌اند، در شنیدن و درک دیگران ناتوانند، به‌دلیل ناتوانی در تشخیص احساسات و نیازهای دیگران قادر به همدردی و همدلی نیستند. اغلب متکبرند و حقی برای دیگران قائل نیستند. گاهی از اطرافیان سوءاستفاده می‌کنند و مانند برده با آنان رفتار می‌کنند.
اغلب نظر خودشان مهم است و عقاید و خواسته‌های دیگران اهمیتی ندارد. گاهی حتی برای رسیدن به مقاصد خود یا بهتر جلوه دادن خود دروغ می‌گویند. طبق آمار مردان بیشتر به دام خودشیفتگی می‌افتند که می‌تواند دلایل اجتماعی و فرهنگی هم داشته باشد.برخورد با چنین افرادی به نوع و شکل رابطه بستگی دارد.
با توجه به اینکه نمی‌توانید او را ترک کنید و ناچارید با او کنار بیایید، بهتر است به وی سرویس اضافه ارائه ندهید، رفتارهای خودپسندانه و متکبرانه او را تقویت نکنید، یعنی در برخی موارد که قابل اغماض است، نادیده بگیرید، در مواردی که شدید است مقابل چنین رفتارهایی بایستید و در موارد بسیار شدید مکان را ترک کنید.
موفق و پیروز باشید.

بیشتر بخوانید:

شخصیت شما و شخصیت همسرتان