ناشناس ( تحصیلات : دیپلم ، 18 ساله )

سلام لطفا راهنماییم کنین من تقریبا توی یه خانواده ازاد بزرگ شدم و ازلحاظ پوشش مانعی نداشتم و ندارم الان من ۱۹ سالمه ب احتمال زیاد سال دیگه دانشگاه قبولم من تا امروز هرجایی که رفتم مامانم همراهم بوده و اجازه اینکه تنها باشم رو نداشتم و حتی توی دورهمی دوستام شرکت نکردم و هربار به یه بهانه رد کردم چون مامانم همش میگه مردم چی میگن اگه تورو تنها ببینن و ازاین حرفا هرچیم میگم مادر من دوره زمونه عوض شده دیگه این فکرا ک دختر باید افتاب مهتاب ندیده باشه گذشته خلاصه الان مشکل من دانشگاهه مامانم میگه دانشگاهم خودم میبرم و میارمت چ فرقی داره من باشم یا نه اما خب واقعا میگم من بچه نیستم دیگه بزرگ شدم الان من حق دارم خودم تصمیم بگیرم میگه نه تا وقتی که توی خونه مایی همین وضعه اما هروقت رفتی سر زندگی خودت ب ما ربطی نداره خب من اصلا نمیخام ازدواج کنم بایدهمش اذیت شم و غصه بخورم همش میگه جامعه پر گرگه و کثیفه و از این حرفا من باید همه جا باهات باشم مامانم همش میگه مردم حرف میزنن خب همون مردمم بچه های خودشونو ازاد گذاشتن واقعا نمیفهمم دلیل این کاراشو واقعا دارم اذیت میشم😔بخدا حتی فکر اینکه بدون خبر بزارم و برم یه جای دیگه زده ب سرم چون واقعا خیلی تحت فشارم حالا ازتون میخام واقعااا راهنماییم کنین ک چیکار کنم چ رفتاری داشته باشم که یکم ازاد باشم


مشاور (علی محمد صالحی)

با عرض سلام و احترام.
من شما رو درک میکنم، شما در سنی هستید که تمایل زیادی دارید با دوستان و هم سن و سال هایتان ارتباط و رفت و آمد داشته باشید و این سخت گیریها شما رو معذب و ناراحت میکنه.
از طرف دیگه شاید شما اکنون نتونید احساس مادرتون رو خوب درک کنید و متوجه بشید که یک مادر چقدر بفکر دخترش هست و همه این سخت گیریها بخاطر نگرانی اونه، و طبیعی هم هست تا وقتی که شما خودتون مادر نشید نمیتونید بصورت عمیق این حسو درک کنید و در آینده حتما این نگرانیهای امروز مادرتون رو درک خواهید کرد، اما با وجود این نگرانیهای مادر شما، این حد از سخت گیری ایشون هم مناسب نیست. در هر صورت شما بیان کردید که «الان مشکل من دانشگاهه مامانم میگه دانشگاهم خودم میبرم و میارمت»، من شما رو درک میکنم که از الان در مورد آینده نگران هستید، اما شما باید دقت کنید که اولا این مسئله مربوط به آینده است، و شما نگران چیزی شدید که هنوز زمان آن نرسیده، و شما توجه کنید که یکی از مسائلی که باعث ناراحتی ما انسانها میشه اینه که بخاطر گذشته غمگین بشیم و در گذشته زندگی کنیم، یا اینکه برعکس بخاطر مسائلی که مربوط به آینده میشه و هنوز نیومده، دچار استرس و غمگینی بشیم، ما باید سعی کنیم که همیشه در «اینجا و اکنون» زندگی کنیم نه در گذشته یا آینده. و در آینده ممکنه تغییرات زیادی ایجاد بشه مثالا بر فرض، شما از رفتن به دانشگاه منصرف بشید یا .. . پس این یک اصل کلی در زندگی هست که باید مد نظر شما باشه «در اینجا و اکنون زندگی کنید».
نکته بعد اینکه هر موقع ما، در مورد گفته ها و رفتارهای دیگران حساسیت بیشتری نشون بدیم اونها هم نسبت به کارشون جدی تر میشن و فکر میکنن کارشون درسته که فلانی حساس شده و عکس العمل نشون میده، و نسبت به انجام اون جدی تر میشن، در مورد شما هرچی شما با مادرتون بیشتر مخالفت کنید و بخواهید تنهایی جایی برید یا کاری انجام بدید، مادر شما فکر میکنه حتما میخواد کار خلافی انجام بدهد که اینقدر اصرار میکنه، و اگر شما برعکس، واکنشی نشون ندید و مخالفت نکنید، و حساسیت اونها رو برانگیخته نکنید، احتمال بیشتری دارد که خود اونها هم اصرارشون کمتر بشه.
نکته بعد، شما بیان کردید «توی یه خانواده ازاد بزرگ شدم و از  لحاظ پوشش مانعی نداشتم و ندارم»، احتمالا یکی دیگه از مسائلی که باعث میشه خانوادتون روی شما حساسیت بیشتری داشته باشند نوع پوشش شماست، درسته که خود اونها نسبت به پوشش شما اعتراضی ندارند و بقول شما یه خانواده آزاد هستید، ولی بهرحال این مسئله پذیرفته شده است که نوع پوشش ما هم، زبان داره و به دیگران پیام ارسال میکنه، و اگر پوشش شما به گونه ای هست که پیامی خاص به دیگران میفرسته، حتما مادر شما هم این پیام رو دریافت میکنه و خود همین باعث میشه در عین حال که نسبت به پوششتان اعتراضی نمیکنه، ولی از طرف دیگه نمیتونه بخاطر نوع پوشش شما، شما رو تنها بذاره و میترسه که از طرف دیگران به شما اهانتی بشه یا تکه ای گفته بشه یا بدتر. خب اگر شما نوع پوششتان را عوض کنید و لباس پوشیده تری بپوشید مطمئنا پیامی هم که خانوادتون دریافت میکنن، تغییر میکنه و نظرشون متفاوت بشه و امنیت شما هم بیشتر خواهد شد.
موفق و پیروز باشید