ناشناس ( تحصیلات : دیپلم ، 19 ساله )

سلام .واقعا دیگه رد دادم مامانم خیلی سخت گیریای بیجا و الکی میکنه و متاسفانه خیلیم تند زبان و یکدنده و بدبینه .طوریه ک اصلا نمیزاره تنها تا سر کوچه برم خب من الان دیگه ۱۹ سالمه واقعاااا خیلی اذیت میشم وقتی همسنای خودمو میبینم افسوس میخورم هرچیم که تلاش میکنم که بامامانم دوست شم نمیشه اون همش ساز مخالف میزنه توی یه ماه شاید یه روز برم بیرون اونم با ماشین میرم و میام و اصلا دوست ندارم پامو از در بزارم بیرون .یک هفته تمام گریه کردم و ناراحت بودم مامانم نفهمید و حتی نگفت چته تو؟! بعد چن وقت پیش دخترعموم یکم ناراحت بود فقط حرف نمیزد مامانم خودشو ب اب و اتیش زد ک حال اونو خوب کنه. واقعا مشکل دارم باهاش شدید خانواده هم طوریه ک پدرم روی حرف مادرم حرف نمیزنه خلاصه خیلی اذیت میشم و بیشتر بخاطر مسئله تنها بیرون رفتنم واقعاااا خیلی مسخرس که همیشه دنبالمه خیلیییی. مشکل مامانم اینه ب من اعتماد نداره هرکاریم کردم ک اعتمادشو جلب کنم نشد ک نشد خیلی سعق میکنم رابطمو درست کنم باهاش اما نمیشهه نمیزاره 😔بهش میگم مامان اذیتم میکنی چرا من دوست دارم با دوستام برم بیرون بچرخم بیام برم بچه نیستم ک .میگه تا زمانی ک توی خونه مایی همین وضعه 😔الحمدلله انقد عصبی و اخمو و بداخلاقه ک هیچکس جرات نداره دوکلمه باهاش حرف بزنه😭شما بگید چیکار کنم بخدا دیگه کم اوردم تنها مشکل زندگی کسی مادرش باشه واقعا خیلی خنده داره😔


مشاور (علی محمد صالحی)

با عرض سلام و احترام مجدد خدمت شما.
راجع به مسائلی که مطرح کردید باید خدمت شما بیان کنم شاید من نتونم بصورت کامل احساس و حال و احوال شما رو درک کنم ولی میفهمم که زندگی در چنین شرایطی خوشایند نیست، ولی در هر حال تلاش شما برای اینکه با مادرتون دوست بشید بسیار با اهمیت و ارزشمنده، چون اون چیزی که از نتیجه، مهمتر هست تلاش ماست که بی خیال نباشیم.
اما در این شرایط، شما دوتا مسیر پیش رو دارید:
 یکی اینکه بخاطر وضعیت کنونی که دارید، نا امید و مأیوس بشید، ادامه زندگی براتون دشوار بشه، کم بیارید، افسرده بشید، دائم در حال اذیت شدن باشید و همین طور با خانواده تنش داشته باشید، در این سن جوانی بخاطر فشارِ روانی خدای ناکرده دچار بیماری جسمانی بشید، جذابیت ظاهریتون کم بشه، و همین طور گرفتار مشکلات و مسائل دیگری بشید.
مسیر دیگری که میتونید انتخاب کنید اینه که، شرایط موجود رو بپذیرید، چون چیزهایی که نمیتونیم تغییر بدیم رو میبایست بپذیریم، به عنوان مثال، اگر شما یک فرد درون‌ گرا هستید، تلاش برای اینکه خودتان را همیشه برونگرا نشون بدید باعث میشود احساس سَرخوردگی و ناراحتی برای شما به همراه داشته باشد. در مورد خانواده شما هم همین طوره، اگر شما بخواهید که دائما با اونها درگیری داشته باشید برای اینکه به اونها ثابت کنید که شما بزرگ شدید و نیازی به اینهمه محدودیت ندارید، شما هم برای خودتون نظر دارید، میخواهید آزادی داشته باشید...، خود شما بیشتر اذیت میشید و تحت فشار قرار میگیرید، چون نمیتونید وضعیت کنونی رو تغییر بدید و همچنین نمیتونید این موارد رو برای دیگران ثابت کنید. بقول چارلی چاپلین میگه: «انسان خوبی باش، ولی وقتت را برای اثبات آن به دیگران تلف نکن».
توصیه من به شما اینه که کلا تمرکزتون رو از روی مادرتون بردارید و اصلا دیگه سعی نکنید که اونو تغییر بدید یا متقاعد کنید که اجازه بده شما تنها بیرون برید، بجاش بر روی خودتون متمرکز بشید. منظورم اینه که شما نمیتونید طرز تفکر و نگرش خانوادتون و بخصوص مادرتون رو عوض کنید، ولی میتونید طرز تفکر خودتون رو تغییر بدید، و بجای ناراحتی زیاد، نگرش و تفکرِ مثبت تری داشته باشید. البته من میدونم گفتنش آسونه، ولی در عمل خیلی راحت نیست، ولی مسلما اینکه شما بر روی خودتون متمرکز بشید خیلی راحتتر از اینه که شما مادرتون رو تغییر بدید، و مطمئن باشید اگر شما تغییر کردید و نگاهتون عوض شد، به صورت غیر مستقیم، رفتار مادرتون هم با شما بهتر خواهد شد. چون به صورت کلی وقتی روحیه ما بهتر باشه و حالمون خوب باشه خیلی راحتتر میتونیم برای مسائل و مشکلات، راه حل پیدا کنیم و با دیگران ارتباط بهتری برقرار میکنیم. چون مثبت‏نگری علاوه بر افزایش بهره وری، بر سلامت جسمانی ما تاثیر شگرفی دارد. چون همه ما قابلیت‌‏های قدرتمندی، برای انتخاب احساسات مثبت، و روش‌ های تفکر داریم.
اهدافی را مشخص کنید
از جمله کارهایی که شما میتونید انجام بدید برای اینکه نگرش و تفکر مثبتی داشته باشید، اینه که اهدافی رو برای خودتون مشخص کنید. اهداف، به ما چشم‌ انداز مثبت‏تری نسبت به زندگی می‌دهند. تحقیقات نشون داده که تعیین یک هدف میتونه باعث بشه که شما احساس اعتماد به نفس و مفید بودن بیشتری داشته باشید، تعیین اهدافی که شخصا برای شما معنی‌دار هستند و با ارزش‌ های شما همسو هستند به شما کمک خواهند کرد تا به آن‌ ها برسید و در زندگی خود حرکت کنید. البته دقت کنید که با اهداف کوچک شروع کنید، کسی که آهسته و ثابت حرکت کنه، برنده مسابقه میشه، مثالا اینکه هفته ای یکی کتابِ داستان یا هر چیز دیگه ای بخونید. یا اینکه هر روز به یکی از اعضای خانوادم لبخند بزنم یا در فلان کلاس ورزشی یا مهارتی شرکت کنید، ولو اینکه لازمه اش این باشه که با مادرتون برید و بیایید، اگر شما اینو پذیرفتید کمتر اذیت میشید.
دست به قلم بشید
کار دیگه ای که در راستای تفکر مثبت میتونید انجام بدید، یادداشت کردنه.
داشتن یک دفتر روزانه می‌تونه به شما کمک کند تا تمام تجربیات احساسی خود را مشاهده کنید. همچنین میتونه به شما در تمرکز بر تجربیات مثبت، کمک کند تا بتونید آن‌ها را بعدا به یاد بیارید.
بر مثبت ها تمرکز کنید
تحقیقات نشون میدهد که تمرکز تنها بر روی احساسات و تجربیات منفی در دفتر تان آن‌ ها را تقویت خواهد کرد و باعث می‌ شود که شما احساس منفی بیشتری بکنید. در عوض، آنچه را که احساس می‌ کنید بنویسید، بدون قضاوت در مورد اینکه خوب است یا بد. برای مثال، یک تجربه منفی ممکن است شبیه این باشد: «امروز وقتی مادرم به دختر عموم توجه زیادی کرد، احساس تنهایی کردم». 
به یاد داشته باشید که چیزهای مثبت را حتما در دفتر یادداشت خود بگنجانید. حتی چند لحظه برای یادداشت کردن از مهربانی یک غریبه، غروب آفتاب زیبا، یا خوشحال شدن از دیدن فیلم طنز...، به شما کمک می‌ کند این خاطرات را حفظ کنید تا بعدا بتوانید آن‌ ها را به یاد بیاورید .
این بحث مثبت نگری خیلی مفصل و طولانیه، فعلا به همین اندازه اکتفا میکنم.
اگر دوست داشتید میتونید در مورد اهدافی که برای خودتون مشخص کردید یا موضوعات دیگه با من در میون بذارید و با هم صحبت کنیم. در ضمن خوشحالم که در حال حاضر، دغدغه شما مسئله دانشگاه و آینده نیست، و در «اینجا و اکنون» زندگی میکنید.
به سان رود...
که در نشیب دره..
سر به سنگ می زند
رونده باش…
امید هیچ معجزی ز مرده نیست…  زنده باش…
 
 بیشتر بخوانید:
کلید موفقیت_تغییر در نوع نگرش و نگاه_